Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English
Persian
elongate
دراز کردن امتداد دادن
elongates
دراز کردن امتداد دادن
elongating
دراز کردن امتداد دادن
Other Matches
prolongate
طولانی کردن امتداد دادن
to spin out
امتداد دادن مفصلا درست کردن
extends
امتداد دادن
extending
امتداد دادن
extension
امتداد دادن
prolongs
امتداد دادن
eke out
امتداد دادن
prolong
امتداد دادن
extensions
امتداد دادن
prolonging
امتداد دادن
extend
امتداد دادن
to eke out
امتداد دادن
fine draw
امتداد دادن
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
accost
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts
در امتداد چیزی حرکت کردن
go baseline
حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
to lay violent handsonany one
اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
elongate
دراز کردن
extend
دراز کردن
elongating
دراز کردن
prolongate
دراز کردن
drag on
<idiom>
دراز کردن
protract
دراز کردن
to stretch out
دراز کردن
stretched
دراز کردن
stretch
دراز کردن
lengthen
دراز کردن
elongates
دراز کردن
lengthened
دراز کردن
lengthening
دراز کردن
stretches
دراز کردن
lengthens
دراز کردن
streek
دراز کردن
to live a long life
عمر دراز کردن
to make old bones
عمر دراز کردن
porrect
دراز کردن جلوگذاردن
reach
دراز کردن دست
tabulation
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
to reach down
سوی پائین دراز کردن
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
To go cap in hand to someone.
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
goose
مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
alignment
امتداد
tensions
امتداد
alignments
امتداد
run
امتداد
extension
امتداد
tension
امتداد
extensions
امتداد
extensiveness
امتداد
elongation
امتداد
building line
امتداد
in range with
در امتداد
runs
امتداد
direction
امتداد
protraction
امتداد
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
cutting stroke
امتداد برش
flushing
هم سطح یا در یک امتداد
flushes
هم سطح یا در یک امتداد
extensions
ملحقه امتداد
trailing
خط ی در امتداد چیزی
trail
خط ی در امتداد چیزی
protractile
امتداد پذیر
protend
امتداد یافتن
trails
خط ی در امتداد چیزی
trailed
خط ی در امتداد چیزی
along line
در امتداد خطوط
flush
هم سطح یا در یک امتداد
prolonger
امتداد دهنده
good continuation
امتداد خوب
extension
ملحقه امتداد
to be prolonged
امتداد یافتن
prolong
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
prolonging
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
endarchy
امتداد از مرکز به خارج
endarch
از مرکزبخارج امتداد یافته
inextension
عدم امتداد یا توسعه
prolongs
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
extend the life of the company
امتداد مدت شرکت
contour bund
بند در امتداد خط تراز
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
duplexes
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
fore and aft
امتداد سینه تا پاشنه ناو
abeam
امتداد عمود برمحور طولی
rate of sideslip
همنه تندی در امتداد محورعرضی
duplex
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
soricine
موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
cicycle
ارابه فرودی با دو پایه اصلی در امتداد خط مرکز
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
dogtooth
ناپیوستگی در ناحیه داخلی لبه حمله در امتداد وتر
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
worded
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
notch
بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
notches
بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
word
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
feed
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feeds
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
bi directional
انتقال داده که در یک وسیله در امتداد یک کانال مشخص انجام میشود
packet
کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
packets
کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
cam ground piston
پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
desktop
میله وضعیت که معمولاگ در امتداد دکمهای از صفحه ویندوز نشان داده میشود
fishplate
صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرارمیدهد
tabulation
نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
dual
استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
oblongs
دراز
dolichomorphic
دراز تن
oblong
دراز
longest
دراز
longheaded
دراز سر
longish
دراز
lengthy
دراز
to piece out
دراز
oblongated
دراز
longs
دراز
long headed
سر دراز
lengthwise
دراز
longer
دراز
linear
دراز
long
دراز
to be prolonged
دراز
macro
دراز
long-
دراز
to eke out
دراز
longed
دراز
prolix
دراز
verbose
دراز
toom
دراز
long term
<adj.>
دراز مدت
gangling
طولانی و دراز
long-term
دراز مدت
string
چسبناک دراز
elongates
دراز شدن
long winded
دراز نفس
codling
یکجورسیب دراز
proboscises
پوزه دراز
oblonated
دراز :درازنا
elongating
دراز شدن
snipe
نوک دراز
codlin
یکجورسیب دراز
proboscis
پوزه دراز
narrow
دراز وباریک
lantern jawed
چانه دراز
longer-term
دراز مدت
lanternjaws
چانه دراز
elongation
دراز شدگی
oblongs
دراز پهنا
oblong
دراز پهنا
weedy
دراز و باریک
elongate
دراز شدن
snipes
نوک دراز
lanky
دراز وباریک
long-drawn-out
دور و دراز
in the long run
در دراز مدت
pintail
اردک دم دراز
far-fetched
دور و دراز
far fetched
دور و دراز
sniped
نوک دراز
long-time
دراز مدت
sniping
نوک دراز
morella cherry
گیلاس دم دراز
lengthens
دراز شدن
long-life
عمر دراز
blue moon
زمان دراز
lengthening
دراز شدن
longhead
کله دراز
inductile
دراز نشو
ileum
روده دراز
longeval
دراز عمر
at full length
دراز کشیده
wader
مرغ دراز پا
long life
عمر دراز
tender fleshed cherry
گیلاس دم دراز
prolixity
دراز نویسی
couchant
دراز کشیده
lengthen
دراز شدن
narrowed
دراز وباریک
narrower
دراز وباریک
lengthened
دراز شدن
narrowest
دراز وباریک
long wind
دراز نفسی
verbalization
دراز گویی
long term
دراز مدت
long bone
استخوانهای دراز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com