Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
Other Matches
keystroke
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
machined
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machines
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
hash
الگوریتم تولید کد hash برای ورودی و اطمینان از اینکه با سایر ورودی ها فرق دارد
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
uptime
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
collision detection
تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
monitor
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
wait up for
<idiom>
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
He was killed when his parachute malfunctioned.
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
synchronizes
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronises
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
protection
اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
synchronize
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronised
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
cooling off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
final
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
finals
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
phased
دوره زمانی اجرای برنامه
phase
دوره زمانی اجرای برنامه
phases
دوره زمانی اجرای برنامه
available
دوره زمانی ای که در آن سیستم استفاده میشود
clocks
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
cycles
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
cycle
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
cycled
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
Manchester coding
نیمه اول دوره زمانی نشان دهنده مقدار بیت
stopping
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
trafficking
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
traffic
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
trafficked
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
traffics
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
frequency
تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند
frequencies
تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند
to happen to somebody
برای کسی اتفاقی
[بد]
افتادن
maintenance
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
I am here for a language course
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
in on
<idiom>
برای کای باهم جمع شدن
cob web theorem
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
accumulation
[مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص]
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
The means of payment will appear unchanged.
شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to come towards
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
to the end that
برای اینکه
for
برای اینکه
so as to
برای
[اینکه]
inorder to
برای اینکه
so that
برای اینکه
because
برای اینکه
in order to ...
برای
[اینکه]
in order that
برای اینکه
consortium
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortia
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
tests
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tested
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
verification
بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
aligning
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
align
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
test
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
lap chart
جدول زمانی برای هر دور
in order that i may go
برای اینکه بروم
inorder to
به خاطر اینکه برای
what with
<idiom>
برای اینکه ،درنتیجه
in order that he may go
برای اینکه برود
radar danning
ناوبری به وسیله رادار برای احتراز از برخورد به مین
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
sync
باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
synchronization
باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
tristimulus values
مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
He was quite a fellow in his day.
زمانی برای خودش آدمی بود
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
in orders that it may beeasier
برای اینکه اسان تر شود
alerted
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alert
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerts
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
GOSIP
استاندارد دولت آمریکا برای اطمینان از کار همزمان کامپیوترها و سیستمهای ارتباطی
tests
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
tested
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
test
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
diptych
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
it will make against us
برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
we eat that we may live
میخوریم برای اینکه زنده باشیم
benifit of elergy
امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
euphonically
برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
end stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
for a language course
برای یک دوره زبان
cpu
کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد
queueing
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queue
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
soaks
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
soak
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
in the short term
<adv.>
برای دوره کوتاه مدت
lease
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
leases
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
mercerize
موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
main
مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
league of nations
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
current asset cycle
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
takedown
مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
elapsed time
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to paynize wood
چوب را با محلول ویژه شیمیایی اندون برای اینکه زودنپوسد
chopped
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
dirty bit
برای بیان اینکه در حافط ه اصلی بار شده اند
to garble the coinage
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
pinged
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها
ping
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها
pinging
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها
pings
امکان نرم افزاری که تمام گرههای شبکه یا اینترنت را بررسی میکند برای اطمینان از صحت کار آنها
self-
برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
to enrol
[oneself]
for a course
خود را برای دوره ای نام نویسی کردن
compatibility
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
cancelling
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancels
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cts
CSR برای بیان اینکه یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
habeas corpus
میدهد مشعر بر اینکه وی را در محضر دادگاه برای رسیدگی به ادعایش حاضرکند
assembler
پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
analysis
بررسی یک فرآیند یا سیستم برای اینکه آیا میتواند کاراتر باشد
parity
برای خطاها و اینکه داده دودویی ارسالی آسیب ندیده است
cancel
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
dual
دو سیستم کامپیوتری که به طور موازی روی داده یکسان کار می کنند با دستورات مشابه برای اطمینان از صمت بالا
blocks
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
dial in modem
مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
concentrate
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrates
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
unmount
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
dataset
سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه آماده استفاده است
concentrating
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
rogue value
موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
ended
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
to rough a horse's shoes
میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
to sweat coins
مسکوکات رادرکیسه ریختن وتکان دادن برای اینکه ذراتی ازانهاساییده شود
to nick a horse's tail
بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
ends
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
minute book
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
cooling-off period
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
cooling-off periods
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
MCA
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
baud
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
latchkey kid
[colloquial]
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
baud rate
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
resets
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
interword spacing
فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
reset
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com