Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
tweedledum and tweedledee
دو فرد یا دو گروه خیلی مشابه
Other Matches
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
directory
روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
directories
روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
خیلی تند خیلی خوب
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
emergency
خیلی خیلی فوری
emergencies
خیلی خیلی فوری
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
similar
<adj.>
مشابه
related
<adj.>
مشابه
akin
<adj.>
مشابه
homogeneous
مشابه
alike
<adj.>
مشابه
corresponding
مشابه
allo
مشابه
semblable
مشابه
similar
مشابه
resembling
<adj.>
مشابه
quasi
مشابه
elementary
مشابه
like
<adj.>
مشابه
lossy compression
مشابه 6-23
analogous
مشابه
in kind
<idiom>
به طریقی مشابه
EXNOR
مشابه 3826
gap
مشابه 4490
equal
مشابه بودن
kips
مشابه 5677
Arabic
شکل مشابه ...
interchanging
مشابه 5359
equivalents
برابر مشابه
HMA
مشابه 4812
breakdowns
مشابه 1352
breakdown
مشابه 1352
in the same boat
<idiom>
درشراطی مشابه
epileptoid
مشابه صرع
IRTF
مشابه 55423
equals
مشابه بودن
manipulation
مشابه 6208
interchanges
مشابه 5359
equaling
مشابه بودن
registers
مشابه 8481
synthesize
مشابه 9821
assonant
مشابه یا متجانس
recoveries
مشابه 8398
peripheral
مشابه 7489
rounding
مشابه 8762
synthesized
مشابه 9821
GUI
مشابه 4601
IBM
مشابه 4963
IBM
مشابه 4962
bridging
مشابه 1361
synthesizing
مشابه 9821
registering
مشابه 8481
register
مشابه 8481
synthesising
مشابه 9821
design
مشابه 2979
uncommitted logic array
مشابه 10328
designs
مشابه 2979
directly
مشابه 3162
SVGA
مشابه 9737
equaled
مشابه بودن
equalled
مشابه بودن
equalling
مشابه بودن
decoding
مشابه 2860
recovery
مشابه 8398
synthesised
مشابه 9821
synthesises
مشابه 9821
synthesizes
مشابه 9821
field
مشابه 4036
incorrectly
مشابه 5078
prints
مشابه 7861
electronic
مشابه 3510
printed
مشابه 7861
storage
مشابه 9641
multi scan monitor
مشابه 6632
print
مشابه 7861
organizing
مشابه 7186
syntax
مشابه 9817
organizes
مشابه 7186
organize
مشابه 7186
organising
مشابه 7186
user
مشابه 10322
organises
مشابه 7186
correspound
مشابه بودن
ultra-
مشابه 10327
congener
مشابه متجانس
fielded
مشابه 4036
fields
مشابه 4036
quantize
مشابه 8181
users
مشابه 10322
round
مشابه 8759
roundest
مشابه 8759
domain
مشابه 3286
domains
مشابه 3286
reconfigure
مشابه 8375
pim
مشابه 7515
window
مشابه 10682
parity price
قیمت مشابه
product group
کالاهی مشابه
exclusive
مشابه 3824
slew
مشابه 9308
decryption
مشابه 2871
MHS
مشابه 6444
look-alike
برنامه مشابه
inductions
مشابه 5128
look alike
برنامه مشابه
gaps
مشابه 4490
EMI
مشابه 3541
multifunctional
مشابه 6716
similarly
بطور مشابه
status
مشابه 9596
encryption
مشابه 3631
carrier
مشابه 1595
identical
دقیقا مشابه
carriers
مشابه 1595
look-alikes
برنامه مشابه
induction
مشابه 5128
launching
مشابه 5747
bracket
مشابه 1329
word
مشابه 10721
worded
مشابه 10721
MByte
مشابه 6304
interchanged
مشابه 5359
scale
مشابه 8865
interchange
مشابه 5359
least significant digit
مشابه 5781
launch
مشابه 5747
launched
مشابه 5747
epileptiform
مشابه صرع
equivalent
برابر مشابه
launches
مشابه 5747
cal
مشابه 1502
Join the club!
من هم درشرایطی مشابه هستم !
tonemic
دارای تلفظ مشابه
etx
توجه مشابه EOT
lark
چکاوک وگونههای مشابه ان
to correspond to
مانند
[مشابه]
بودن
dissimilarly
بطور غیر مشابه
quasi-
مشابه یا تقریباگ همان
banks
مجموعهای از وسایل مشابه
larks
چکاوک وگونههای مشابه ان
homochromatic
دارای رنگهای مشابه
hand out
<idiom>
از چیزهایی مشابه به هم دادن
in keeping with
<idiom>
مشابه ،موافقت کردن
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
acceptable alter nate product
فراورده مشابه قابل قبول
relationships
نحوه اتصال دو چیز مشابه
rookeries
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
storage pool
گروهی از دستگاههای ذخیره مشابه
cartels
اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
cartel
اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
We're all in the same boat.
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
equate
مشابه بودن یامشابه ساختن
equated
مشابه بودن یامشابه ساختن
rookery
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
heterologous
غیر مشابه بدون نسبت
isotropic
دارای خواص فیزیکی مشابه
block storing
کنار هم چیدن کانتینرهای مشابه
pulse
مجموعه متمادی پالسهای مشابه
pulsed
مجموعه متمادی پالسهای مشابه
relationship
نحوه اتصال دو چیز مشابه
equates
مشابه بودن یامشابه ساختن
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
equivalents
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
homogamy
وجود گلبرگهای مشابه ومتجانس در گیاه
contour template
مشابه سازی یک شکل دو یاسه بعدی
basic type double tier formwork
قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
equivalent
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
in a rut
<idiom>
همیشه کار مشابه انجام دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com