Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English
Persian
bulldoze
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozed
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozes
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozing
روی ماشین بولدوزکار کردن
Other Matches
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
operates
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operate
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
type write
ماشین کردن
prints
ماشین کردن
printed
ماشین کردن
print
ماشین کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
to type in quadruplicate
چهارنسخه ماشین کردن
type write
ماشین نویسی کردن
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
blenders
ماشین مخصوص مخلوط کردن
blender
ماشین مخصوص مخلوط کردن
wind up
<idiom>
سفت کردن فنر ماشین
hit the road
<idiom>
ترک کردن (معمولابرای ماشین)
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
turn on
وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
feeds
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
combines
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combining
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
microphonics
انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
combine
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
tedder
ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
atm
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
chains
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
carburizing
گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
ager
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
monitored
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
port
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
smoke test
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
operational
آنچه کار میکند یا مربوطه به نحوه کار کردن ماشین است
preparations
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparation
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
willy
ماشین حلاجی پشم و پنبه حلاجی یا پاک کردن
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leaders
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
wheels
رل ماشین
engine
ماشین
pressman
ماشین چی
motors
ماشین
motor-
ماشین
machanist
ماشین چی
gin
ماشین
motored
ماشین
wheel
رل ماشین
apparatus
ماشین
wheeling
رل ماشین
mechanisms
ماشین
runner
ماشین چی
pressmen
ماشین چی
motor
ماشین
runners
ماشین چی
plant
ماشین
gins
ماشین
mechanism
ماشین
machine
ماشین
automaton
ماشین
mill
ماشین
machines
ماشین
mills
ماشین
freeze-up
ماشین
machined
ماشین
automatons
ماشین
plants
ماشین
typewriter
ماشین تحریر
pinball machines
ماشین پینبال
autos
ماشین سواری
electric machine
ماشین الکتریکی
auto
ماشین سواری
engine man
ماشین کار
machinary
ماشین الات
scouring machine
ماشین سمباده
knitting machines
ماشین کش بافی
machinist
ماشین کار
punching machine
ماشین سوراخکن
synchronous machine
ماشین همزمان
virtual machine
ماشین مجازی
synchronous machine
ماشین همگام
scouring machine
ماشین سایش
car tyre
[British]
تایر ماشین
car tire
[American]
تایر ماشین
car tyre
[British]
چرخ ماشین
car tire
[American]
چرخ ماشین
pinball machine
ماشین پینبال
chief engineer
مدیر ماشین
machine made
ساخت ماشین
machinery
ماشین ها دستگاه
automaton
ماشین خودکار
reaping machine
ماشین درو
sunchronous machine
ماشین سنکرون
washing machines
ماشین رختشویی
electrostatic machine
ماشین الکتروستاتیکی
mechanical
مربوط به ماشین ها
automata
نظریه ماشین ها
machinery
ماشین الات
typewritter
ماشین نویس
for a car
برای هر ماشین
chess machine
ماشین شطرنج
machine address
نشانی ماشین
engine order
دستور ماشین
machine address
آدرس ماشین
machine based
مبتنی بر ماشین
knitting machine
ماشین کش بافی
reeling machine
ماشین نخ پیچی
automatons
ماشین خودکار
tank
ماشین سوخت
tank
باک ماشین
aerial ladder truck
ماشین آتشنشانی
computer
ماشین متفکر
teazle
ماشین خارزنی
engine
ماشین بخار
scooped
ماشین حفاری
scoop
ماشین حفاری
station wagons
ماشین کبریتی
power shovel
ماشین خاک کش
commutating machine
ماشین جابجاگری
station wagon
ماشین کبریتی
commutator machine
ماشین کموتاتودار
tar spraying machine
ماشین قیرپاش
weldor
ماشین جوشکاری
teaching machine
ماشین اموزش
teaching machine
ماشین تدریس
teazel
ماشین خارزنی
dump car
ماشین شهرداری
scoops
ماشین حفاری
dry dredger
ماشین حفار
cl
مخفف یک ماشین پر
three phase machine
ماشین سه فازه
scooping
ماشین حفاری
adder
ماشین جمع
adders
ماشین جمع
road transport vehicle
ماشین باری
router
ماشین فرز
sand dredger
ماشین حفار
computers
ماشین الکترونیکی
computers
ماشین حساب
lisp machine
ماشین لیسپ
treadle
رکاب ماشین
treadles
رکاب ماشین
edging machine
ماشین لب خم کنی
enginery
ماشین الات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com