Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
wounded in action
زخمی عملیات زخمی جنگی
Other Matches
wounded
زخمی
casualties
زخمی
ulcerous
زخمی
casualty
زخمی
traumatic
زخمی جراحتی
ulcerative
زخمی قرحی
impetiginous
زرد زخمی
wound less
زخمی نشده
stabber
زخمی که تیر میکشد
foot sore
دارای پاهای زخمی
gore
باشاخ زخمی کردن
wounding
جراحت زخمی کردن
wounds
جراحت زخمی کردن
wound
جراحت زخمی کردن
footsore
دارای پاهای زخمی
goring
باشاخ زخمی کردن
wound chevron
علامت زخمی شدن
gored
باشاخ زخمی کردن
wounded in action
زخمی شده در جنگ
gores
باشاخ زخمی کردن
unscathed
خسارت ندیده زخمی نشده
injuring
زخمی کردن ضرر رساندن
wound chevron
نشان زخمی شدن در جنگ
green old wound
زخمی که گوشت نوبالانیاورده باشد
scotches
چاک دادن زخمی کردن
scotched
چاک دادن زخمی کردن
chevrons
ارم زخمی شدن در جنگ
chevron
ارم زخمی شدن در جنگ
injure
زخمی کردن ضرر رساندن
injured person
آدم آسیب دیده
[زخمی]
scotching
چاک دادن زخمی کردن
injures
زخمی کردن ضرر رساندن
scotch
چاک دادن زخمی کردن
to die from an injury
[a wound]
به علت آسیب دیدگی
[زخمی]
مردن
to maul somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را بدجور زخمی کردن
shoot
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
misericord
یکجورقمه نوک تیزکه ضربه مرگ را باان میزدندکه زخمی زودتراسوده شودئهسث
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
action
عملیات جنگی
dry run
عملیات جنگی
campaigns
عملیات جنگی
campaigning
عملیات جنگی
campaign
عملیات جنگی
actions
عملیات جنگی
campaigned
عملیات جنگی
campaigning
یک رشته عملیات جنگی
campaign
یک رشته عملیات جنگی
campaigned
یک رشته عملیات جنگی
campaigns
یک رشته عملیات جنگی
war game
مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
almena
جان پناه
[در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
escry
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
warship
کشتی جنگی ناو جنگی
warships
کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
martial
جنگی
service
جنگی
dogfights
سگ جنگی
serviced
جنگی
fighting
جنگی
martin
جنگی
dogfight
سگ جنگی
tactical
جنگی
battle line
خط جنگی
scrapper
جنگی
warlike
جنگی
bristly
جنگی
tactically
جنگی
prisoners of war
زندانی جنگی
reparations for war damages
غرامات جنگی
warlike preparations
تدارکات جنگی
war crime
جنایات جنگی
warfare economy
اقتصاد جنگی
warhead
کلاهک جنگی
prisoners of war
اسیر جنگی
prisoner of war
اسیر جنگی
warpath
مسیر جنگی
military
جنگی ارتش
prisoner of war
زندانی جنگی
warheads
کلاهک جنگی
tactical aircraft
هواپیمای جنگی
stratagem
حیله جنگی
dry run
تمرین جنگی
lived
تیراندازی جنگی
live
فشنگ جنگی
lived
مهمات جنگی
lived
فشنگ جنگی
live
تیراندازی جنگی
tactical intelligence
اطلاعات جنگی
live
مهمات جنگی
war indemnity
غرامت جنگی
war indemnity
تاوان جنگی
war material
تجهیزات جنگی
battleships
کشتی جنگی
missing
گمشده جنگی
war crimes
جنایات جنگی
war cry
فریاد جنگی
stratagems
حیله جنگی
chariot
ارابه جنگی
service ammunition
مهمات جنگی
battleship
کشتی جنگی
war gas
گاز جنگی
destrer
اسب جنگی
destrier
اسب جنگی
interned
پناهنده جنگی
dim light
چراغ جنگی
war material
وسایل جنگی
battle problems
مسائل جنگی
armed naval vessel
ناو جنگی
spoiler
خریدارغنائم جنگی
campaign badge
نشان جنگی
spoils of war
غنائم جنگی
campaign medal
مدال جنگی
tactical missile
موشک جنگی
warplane
هواپیمای جنگی
compartment
دهلیز جنگی
compartments
دهلیز جنگی
accredited correspondent
خبرنگار جنگی
strategic situation
وضع جنگی
trophy of war
غنایم جنگی
battle casualty
تلفات جنگی
battle reserve
ذخیره جنگی
battle reserve
احتیاط جنگی
battleplane
هواپیمای جنگی
battle sight
درجه جنگی
battle station
پایگاه جنگی
battle plane
هواپیمای جنگی
battle map
نقشه جنگی
battle lights
چراغهای جنگی
battle dress
جلیقه جنگی
booty of war
غنیمت جنگی
sloop of war
کرجی جنگی
chariots
ارابه جنگی
navy
کشتی جنگی
service mine
مین جنگی
war ship
کشتی جنگی
tactic
تدابیر جنگی
war state
دولت جنگی
combat ration
جیره جنگی
war strenght
استعداد جنگی
war vessel
کشتی جنگی
navies
کشتی جنگی
war horses
اسب جنگی
war horse
اسب جنگی
bantams
خروس جنگی
contraband of war
قاچاق جنگی
car
ارابه جنگی
cocker
خروس جنگی
tactical march
انتقال جنگی
sloop
قایق جنگی
combat exercise
مانور جنگی
combat firing
تیراندازی جنگی
tactics
تدابیر جنگی
combat tire
لاستیک جنگی
tactical march
حرکت جنگی
combatant vessel
کشتی جنگی
combatant vessel
ناو جنگی
cars
ارابه جنگی
bantam
خروس جنگی
hard head
شاخ جنگی
martel de fer
چکش جنگی
fighting cock
خروس جنگی
field wire
سیم جنگی
formation
ارایش جنگی
munitions of war
مهمات جنگی
field type
از نوع جنگی
nom de guerre
کنیه جنگی
charger
اسب جنگی
game fowl
خروس جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com