English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English Persian
behave سلوک کردن حرکت کردن
behaved سلوک کردن حرکت کردن
behaves سلوک کردن حرکت کردن
behaving سلوک کردن حرکت کردن
Other Matches
to carry oneself سلوک کردن
to demean oneself سلوک کردن
to deport oneself سلوک کردن
to behave ill بد سلوک کردن
to conduct oneself رفتاریا سلوک کردن
to go on جلوتر رفتن سلوک کردن
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
get off حرکت کردن عزیمت کردن
treks کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
skew کج حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
sailings حرکت کردن
sailed حرکت کردن
departure حرکت کردن
sail حرکت کردن
moves حرکت کردن
departures حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
waggle حرکت کردن
inch حرکت کردن
have way on حرکت کردن
get under way حرکت کردن
moved حرکت کردن
waggling حرکت کردن
move حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
whir حرکت کردن
waggled حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
waggles حرکت کردن
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
skeet باسرعت حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
lugging سنگین حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
lugged سنگین حرکت کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
lug سنگین حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
larrup سنگین حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
change down به دنده سنگین حرکت کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
wriggle حرکت کرم وار کردن
wriggling حرکت کرم وار کردن
wriggles حرکت کرم وار کردن
wriggled حرکت کرم وار کردن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
lob با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
zooms با صدای وزوز حرکت کردن
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
zoomed با صدای وزوز حرکت کردن
lobbed با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbing با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
zoom با صدای وزوز حرکت کردن
lobs با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
fudging فریفتن اهسته حرکت کردن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
paddling با باله شنا حرکت کردن
fudges فریفتن اهسته حرکت کردن
fudged فریفتن اهسته حرکت کردن
fudge فریفتن اهسته حرکت کردن
paddles با باله شنا حرکت کردن
paddled با باله شنا حرکت کردن
paddle با باله شنا حرکت کردن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
moves حرکت کردن تکان خوردن
hulks باسنگینی ورخوت حرکت کردن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
proceeded رهسپار شدن حرکت کردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
departs روانه شدن حرکت کردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
galvanize تحریک کردن به حرکت واداشتن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
belt باشدت حرکت یا عمل کردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
skipped رقص کنان حرکت کردن
skips رقص کنان حرکت کردن
belts باشدت حرکت یا عمل کردن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
depart روانه شدن حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
whish باصدای هیس حرکت کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
cannonball سریع السیر حرکت کردن
belted باشدت حرکت یا عمل کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com