Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
heading
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
headings
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
Other Matches
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
headings
حرکت برحسب قطب نما
heading
حرکت برحسب قطب نما
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
yaw
حرکت جنبی قایق
yawed
حرکت جنبی قایق
sculled
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
beat
حرکت قایق بسمت باد
beats
حرکت قایق بسمت باد
free
حرکت قایق در جلو باد
sculls
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
freed
حرکت قایق در جلو باد
scull
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
frees
حرکت قایق در جلو باد
freeing
حرکت قایق در جلو باد
trolling
ماهیگیری با حرکت قایق و ازعقب ان
underway
شروع حرکت قایق در اب باکنترل
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
ooch
حرکت غیرمجاز قایق بدون باد
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
sculls
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
frostbiter
قایق مخصوص حرکت درهوای سرد
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
scull
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
jibing
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibes
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibed
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibe
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
gibes
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
starboard tack
حرکت قایق بااستفاده از باددر سمت راست
tack
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacked
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacking
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacks
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
at pleasure
برحسب دلخواه برحسب میل
hydroplaned
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
in irons
نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
hydroplane
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
pushaway
غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
blankest
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
blank
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
compass
قطبنما
magnetic compass
قطبنما
soft iron sphere
گوی قطبنما
compass bowl
جام قطبنما
compass card
صفحه قطبنما
compensation of compass
تصحیح قطبنما
scull
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculled
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculls
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
deviation
انحراف عقربه قطبنما
deviations
انحراف عقربه قطبنما
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
in conformity with
برحسب
in terms of
برحسب
unitage
برحسب
incompliance with
برحسب
in accordance with
برحسب
at the request of
برحسب
agreeably to
برحسب
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
to out ward seeming
برحسب فاهر
incidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
fortuitously
<adv.>
برحسب اتفاق
by usage
برحسب عادت
percentages
برحسب درصد
coincidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
pursuant to
مطابق برحسب
as it happens
<adv.>
برحسب اتفاق
custom
برحسب عادت
tonnage
وزن برحسب تن
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
to
برحسب مطابق
accidently
<adv.>
برحسب اتفاق
random
<adj.>
برحسب تصادف
stochastic
<adj.>
برحسب تصادف
stochastical
<adj.>
برحسب تصادف
outwardly
برحسب فاهر
at random
<adv.>
برحسب اتفاق
haphazardly
برحسب تصادف
fortuitous
<adj.>
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
برحسب تصادف
hit or miss
برحسب تصادف
by happenstance
<adv.>
برحسب اتفاق
contingent
[accidental]
<adj.>
برحسب تصادف
percentage
برحسب درصد
casual
[not planned]
<adj.>
برحسب تصادف
accidental
<adj.>
برحسب تصادف
coincidental
<adj.>
برحسب تصادف
by hazard
<adv.>
برحسب اتفاق
incidental
<adj.>
برحسب تصادف
by accident
<adv.>
برحسب اتفاق
haphazard
<adj.>
برحسب تصادف
at choice
برحسب دلخواه
by a coincidence
<adv.>
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
برحسب اتفاق
tonnage
برحسب شماره تن بارگیر
fortuitously
برحسب اتفاق اتفاقا
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
mileage
سنجش برحسب میل
ritually
برحسب ایین وشعائر
milage
سنجش برحسب میل
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
cl
برحسب بار هر کامیون
by chance
برحسب اتفاق یاتصادف
classis
تقسیم برحسب طبقه
pounder
برحسب لیره کوبنده
velocity
تندی برحسب زمان
velocities
تندی برحسب زمان
transvaluation
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
prioritizing
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
prioritizes
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
hydrograph
منحنی ابگذری برحسب زمان
prioritised
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritises
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
pounder
وزن شده برحسب رطل
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
age group competition
مسابقه برحسب گروه سنی
prioritising
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
proration
توزیع برحسب مدت یانسبت
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
seeds
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
seed
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
candlepower
میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
percentile
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
voltages
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
permittivity
واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
voltage
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
sizes
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
size
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
metric system
سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
volt ampere
اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
cabin altitude
فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com