English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
sit out شرکت نداشتن در
to sit out شرکت نداشتن در
Other Matches
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
lacked نداشتن
lacks نداشتن
lack نداشتن
lackvt نداشتن
wanted نداشتن
want نداشتن
To know no bounds. حد وحصر نداشتن
clean record نداشتن پیشینه بد
stone-broke <idiom> آه دربساط نداشتن
disinterest علاقه نداشتن
disliking دوست نداشتن
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
dislikes دوست نداشتن
missed نداشتن فاقدبودن
misses نداشتن فاقدبودن
freedom from evil record نداشتن پیشینه بد
miss نداشتن فاقدبودن
errorless نداشتن خطا
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
disliked دوست نداشتن
dislike دوست نداشتن
powerlessly با نداشتن نیرو
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
want نیازمند بودن به نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> دیناری در بساط نداشتن
wanted نیازمند بودن به نداشتن
not have a penny to one's name <idiom> آهی در بساط نداشتن
make no bones about something <idiom> هیچ رازی نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] اصلا اشتها نداشتن
distrust سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted سوء فن اعتماد نداشتن
distrusts سوء فن اعتماد نداشتن
not a leg to stand on <idiom> مدرک کافی نداشتن
distrusting سوء فن اعتماد نداشتن
inefficiently با نداشتن قابلیت بیفایده
to paddle one's own canoe کار بکسی نداشتن
intestacy نداشتن وصیت نامه
inertness نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
inapprehension نداشتن بیم یا نگرانی
to foel حال درستی نداشتن
to make no doubt مطمئن بودن شک نداشتن
to get the key of the street جای شب ماندن نداشتن
thriftessness نداشتن عقل معاش
disconnection قطع نداشتن رابطه
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
out of favor with someone <idiom> حسن نیت نداشتن
out of step <idiom> هم آهنگ وتوازن نداشتن
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
loses نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
to dislike somebody [something] دوست نداشتن کسی [چیزی]
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
out of tune <idiom> باهم خوب وسازش نداشتن
Nothing to declare همراه نداشتن کالاهای گمرکی
in the dark <idiom> هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
not have a bean <idiom> حتی یک شاهی هم پول نداشتن
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
to have no prospects هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
to knock about سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
You've got me there! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
You've got me stumped. <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
business group شرکت سهامی [شرکت]
body corporate شرکت شرکت سهامی
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
fellowsh شرکت
participation شرکت
associations شرکت
association شرکت
businesses شرکت
business شرکت
contributions شرکت
enterprise شرکت
concern شرکت
EIS ول شرکت
enterprises شرکت
concerns شرکت
consociation شرکت
cahoot شرکت
corporations شرکت
hand شرکت
company شرکت
companies شرکت
houses شرکت
incorporation شرکت
house شرکت
housed شرکت
handing شرکت
partnerships شرکت
partnership شرکت
contribution شرکت
corporation شرکت
firmest شرکت
firmer شرکت
firms شرکت
firm شرکت
joint-stock company شرکت سهامی
airline شرکت هواپیمایی
airlines شرکت هواپیمایی
C.O مخفف شرکت
corporatism شرکت گرایی
branch of a company شعبه شرکت
joint-stock companies شرکت سهامی
commercial firm شرکت تجارتی
commercial company شرکت تجاری
unlimited liability company شرکت تضامنی
voluntary partnership شرکت اختیاری
winding up انحلال شرکت
private enterprise شرکت خصوصی
civil partnership شرکت مدنی
champerty شرکت در دعوا
certificate of incorporation شرکت نامه
acting company شرکت عامل
affiliated company شرکت وابسته
aiding and abetting شرکت در جرم
associative شرکت پذیر
associated company شرکت وابسته
pall bearer شرکت میکند
sit in on <idiom> شرکت درجلسه
artieles of association شرکت ناور
article of a company اساسنامه شرکت
participating شرکت کننده
article of association اساسنامه شرکت
articles of assosiation اساسنامه شرکت
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
associativity شرکت پذیری
parcenary شرکت در ارث
proprietary company شرکت خصوصی
accession شرکت در مالکیت
shipping agent شرکت حمل
joint stock company شرکت سهامی
joint stock شرکت سهامی
inveluntary partnership شرکت قهری
invalidation of company بطلان شرکت
intel corporation شرکت اینتل
insurance company شرکت بیمه
shipping company شرکت کشتیرانی
house flag پرچم شرکت
holding company شرکت مرکزی
stock company شرکت سهامی
subsidiary company شرکت فرعی
proportional liability partnership شرکت نسبی
memorandom of association اساسنامه شرکت
parcenary شرکت مشاع
parent company شرکت مادر
parent company شرکت اصلی
participable شرکت کردنی
participable شرکت بردار
ncr corporation شرکت NCR
participative شرکت کننده
private company شرکت خصوصی
microsoft corporation شرکت مایکروسافت
private corporation شرکت خصوصی
memorandum of association اساسنامه شرکت
go into شرکت کردن در
giant corporation شرکت بزرگ
corporativism شرکت گرایی
corporately بصورت شرکت
corporate appraisal ارزیابی شرکت
cooperative society شرکت تعاونی
mutual company شرکت تعاونی
cooperative company شرکت تعاونی
cooperative شرکت تعاونی
to play at شرکت کردن در
compulsory partnership شرکت قهری
company union اتحادیه شرکت
company secretary منشی شرکت
company seal مهر شرکت
company network شبکه شرکت
company law قوانین شرکت
datapro یک شرکت تحقیقاتی
general partnership شرکت تضامنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com