Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
Other Matches
time base
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
we had a narrow majority
بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
dial signal
بوق ازاد برای شماره گیری
datum point
نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
Moghat
مقات
[نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
datum
سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
altitude height
سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
glide path
مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
false origin
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
majority
اکثریت
majorities
اکثریت
plurality
اکثریت
pluralities
اکثریت
special majority
اکثریت خاص
majority operation
عمل اکثریت
bulk
توده اکثریت
majority gate
دریجه اکثریت
by a majority vote
به اکثریت اراء
relative majority
اکثریت نسبی
full majority
اکثریت تامه
majority of the members
اکثریت اعضا
major party
حزب اکثریت
generality
عمومیت اکثریت
absolute majority
اکثریت مطلق
at the head of the poll
حائز اکثریت
obstructionist
اکثریت می اندازد
generalities
عمومیت اکثریت
plurality of vote
اکثریت ارا
majority rule
قانون اکثریت
vote down
به اکثریت اراء رد کردن
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
crippled majority
اکثریت پیادهای فلج
majorities
اکثریت پیادهای شطرنج
majority
اکثریت پیادهای شطرنج
split decision
رای اکثریت داوران
feck
سهم بزرگتر اکثریت
to vote down
با اکثریت ارا رد کردن
to vote in
با اکثریت ارا برگزیدن
poll
حائز شدن اکثریت سر
polled
حائز شدن اکثریت سر
polls
حائز شدن اکثریت سر
approval to the majority
با اکثریت موافقت کردن
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
height datum
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
quorum
اکثریت لازم برای مذاکرات
cabinet government
حکومت حزب حائز اکثریت
to yet had it
طرف مثبت اکثریت را دارند
votes
با اکثریت اراء تصویب کردن
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
vote
با اکثریت اراء تصویب کردن
lowest common denominator
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
ternary
در مبنای سه
hexadecimal
مبنای 61
fire base
مبنای اتش
fuselage refrence line
خط مبنای بدنه
data base
مبنای اطلاعات
force basis
مبنای یکان
computer based
بر مبنای کامپیوتر
ration basis
مبنای جیره
number base
مبنای عددی
datum line
خط مبنای سنجش
basic of issue
مبنای توزیع
fixed radix
با مبنای ثابت
tax base
مبنای مالیاتی
refrence
مبنای مقایسه
unit of issue
مبنای توزیع
base of fire
مبنای اتش
on trust
بر مبنای اعتبار
binary number system
سیستم مبنای دو
monetary base
مبنای پولی
sentience
مبنای حس وحساسیت
ternary
سه مبنایی در مبنای سه
rationale
مبنای کار
troop basis
مبنای یکان
mobilization base
مبنای بسیج
technique
شیوه
styling
شیوه
styles
شیوه
practice
شیوه
procedures
شیوه ها
idioms
شیوه
idiom
شیوه
do
شیوه
approach
شیوه
patterns
شیوه
techniques
شیوه
method
شیوه
pattern
شیوه
norm
شیوه
norms
شیوه
mode
شیوه
styled
شیوه
custom
شیوه
approaches
شیوه
approached
شیوه
modes
شیوه
habitude
شیوه
methode
شیوه
device
شیوه
devices
شیوه
procedure
شیوه
style
شیوه
order
شیوه
methods
شیوه
processes
شیوه
process
شیوه
practices
شیوه ها
datum sweeping mark
علامت مبنای روبش
mission load
بار مبنای عملیاتی
meteorological datum plane
ایستگاه مبنای هواسنجی
computed goto
جهش بر مبنای محاسبه
base reserves
اماد مبنای ذخیره
datum plane
سطح مبنای اب دریا
datum plane
سطح مبنای ارتفاع
chart datum
مبنای عمق نقشه
fire support base
مبنای پشتیبانی اتش
force basis
یکانهای مبنای هر قسمت
troop basis
مبنای واگذاری یکان
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
altitude separation
حد سطوح مبنای ارتفاع
ratio decidendi
مبنای اصلی تصمیم
wartime load
بار مبنای ناو
software base
مبنای نرم افزار
hydrographic datum
سطح مبنای اب نگاری
basic tactical unit
یکان مبنای تاکتیکی
ruled based deduction
استنباط بر مبنای مقررات
oratory
شیوه سخنرانی
flop
شیوه فاسبوری
flopped
شیوه فاسبوری
modus vivendi
شیوه زیست
methods
ایین شیوه
flopping
شیوه فاسبوری
flops
شیوه فاسبوری
technic
صناعت شیوه
mode of production
شیوه تولید
mode of vibration
شیوه ارتعاش
mentalities
شیوه اندیشه
mentality
شیوه اندیشه
paces
شیوه تندی
paced
شیوه تندی
pace
شیوه تندی
severe style
شیوه جدی
vibrational mode
شیوه ارتعاش
procedure
روش شیوه
research method
شیوه پژوهش
pen
شیوه نگارش
employment practice
شیوه استخدامی
endorcement procedure
شیوه اجرا
penned
شیوه نگارش
civics
شیوه کشورداری
cloze technique
شیوه بندش
penning
شیوه نگارش
tactic
رزم شیوه
pens
شیوه نگارش
shaken
موافق شیوه
modus operandi
شیوه کار
orientalizing style
شیوه خاورمابی
elocution
شیوه سخنوری
method
ایین شیوه
plane of fire
سطح مبنای مسیر تیراندازی
basic load
بار مبنای مهمات یا وسایل
keypad
و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
line of site
خط تراز یا مبنای افق توپ
reference number
اعداد مبنای نشانه روی
altitude datum
سطح مبنای ارتفاع سنجی
color carrier reference
فاز مبنای حامل رنگ
hydrographic datum
سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
b
ی معادل عدد 11 در مبنای دهدهی
base of operations
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
ration basis
مبنای محاسبه جیره غذایی
peak load pricing
قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
production base
مبنای تولید یا تولیدات ملی
assets liabilities technique
شیوه محاسن- معایب
modulus operadi
شیوه با طرز کار
concertina fold
شیوه تا کردن کاغذ
critical incidents technique
شیوه رویدادهای شاخص
gait
شیوه راه رفتن
error choice technique
شیوه خطا گزینی
prototaxic mode
شیوه ادراکی ابتدایی
flooding technique
شیوه غرقه سازی
iconic mode
شیوه تصویرسازی حسی
lever watch
شیوه بکار بردن
holtzman inkblot technique
شیوه لکههای هولتسمان
preferred cognitive mode
شیوه شناختی مرجح
prestressing method
شیوه پیش تنیدگی
pace
شیوه گام برداشتن
paced
شیوه گام برداشتن
paces
شیوه گام برداشتن
sound practices
شیوه های درست
master menu
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
pay grade
ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
ambulance basic relay post
پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com