Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
compound riposte
ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
Other Matches
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
upwash
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
concussive
ضربت زننده صدمه زننده
mush
افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
forbidding
زننده
repeller
زننده
odoriferous
زننده
nasties
زننده
shuffler
زننده
scabrous
زننده
starring
زننده
pungent
زننده
squalid
زننده
unlovely
زننده
repercussive
پس زننده
staring
زننده
acrid
زننده
nasty
زننده
striking
زننده
tart
زننده
acrimonious
زننده
strikingly
زننده
clapper
کف زننده
water repellent
پس زننده اب
nastiest
زننده
hideous
زننده
nauseam
زننده
garish
زننده
pit a pat
زننده
knocker
زننده
repellents
زننده
repellent
زننده
nippy
زننده
nastier
زننده
vile
زننده
knockers
زننده
tarts
زننده
clappers
کف زننده
pinching
زننده
applauder
کف زننده
percutient
زننده
stinking
زننده
poignant
زننده
bitten
زننده
wetter
نم زننده
prickling
زننده
loathsome
زننده
striker
زننده
biting
زننده
vilest
زننده
beater
زننده
loathful
زننده
strikers
زننده
mordant
زننده
viler
زننده
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
acrimoniousness
سخن زننده
garishly
بطور زننده
staring red
قرمز زننده
spicily
بطور زننده
strider
گام زننده
shouter
فریاد زننده
lasher n
سد شلاق زننده
appellant
تهمت زننده
howler
جیغ زننده
revolting
بهم زننده
sharp
زننده زیرک
sharpest
زننده زیرک
sharps
زننده زیرک
accusant
تهمت زننده
sourish
به ترشی زننده
repulsive
زننده تنفراور
bubbly
جوش زننده
bubbliest
جوش زننده
bubblier
جوش زننده
howlers
جیغ زننده
harshest
ناگوار زننده
harsher
ناگوار زننده
harsh
ناگوار زننده
libelant
تهمت زننده
libellant
تهمت زننده
slumberer
چرت زننده
coruscant
برق زننده
scintillating
جرقه زننده
cornerman
زننده کرنر
trudger
قدم زننده
galssy
بی نور زننده
repugnant
تنفرانگیز زننده
accusers
تهمت زننده
fizzy
جوش زننده
picky
ضربه زننده
germinant
جوانه زننده
calumniator
افترا زننده
glared
روشنایی زننده
callers
صدا زننده
caller
صدا زننده
glares
روشنایی زننده
napper
چرت زننده
tacker
کوک زننده
calumnious
تهمت زننده
estimator
تخمین زننده
dozer
چرت زننده
kicker
زننده ضربه با پا
malodor
بوی زننده
beater
کتک زننده
catterer
چهچه زننده
puddler
بهم زننده
pricker
سیخ زننده
disturber
برهم زننده
gaunt
زننده بی ثمر
gaunt
زننده ساختن
accuser
تهمت زننده
pickiest
ضربه زننده
tacker
میخ زننده
inveigler
گول زننده
scintillator
جرقه زننده
knotter
گره زننده
crying
جار زننده
seasoner
چاشنی زننده
pertubative
برهم زننده
seasoner
ادویه زننده
flogger
تازیانه زننده
ad nauseam
بسیار زننده
shackler
بخو زننده
flogger
زننده شلاق
scintillant
جرقه زننده
gasper
نفس زننده
pickier
ضربه زننده
flagellator
شلاق زننده
pacer
گام زننده
flagellator
تازیانه زننده
glare
روشنایی زننده
scarifier
تیغ زننده
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
pungently
بطور زننده یا تند
invection
سخن سخت زننده
stenches
بوی زننده تعفن
greeny
بسبزی زننده سبزفام
mawkish
بطور زننده احساساتی
stench
بوی زننده تعفن
rakish
فاجر جلف و زننده
repulsively
بطور زننده یا دافع
fulsome
زننده اغراق امیز
hydromancer
تفال زننده بوسیله اب
incisive speech
سخن تند یا زننده
swatter
ضربت سخت زننده
trusser
چوب بست زننده
indign
زننده بدون استحقاق
inoffensively
بی انکه زننده باشد
sewers
اگو بخیه زننده
sewer
اگو بخیه زننده
luridly
کم رنگ وپریده زننده
reddish
مایل بسرخی زننده
rankly
بطور زننده یابدبو
poignantly
بطور تیزیا زننده
fetid
دارای بوی زننده
lurid
کم رنگ وپریده زننده
boiling
جوش زننده خشمناک
stirring
بهم زننده هیجان اور
smacking
سیلی زننده خوش طعم
loathly
زننده بطور نفرت انگیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com