Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
consolidation psychological operation
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
Other Matches
psychological operations
عملیات روانی
psychological warfare
عملیات جنگ روانی
civil military action
عملیات مردم یاری
civil affairs
عملیات مردم یاری
civic action
عملیات مردم یاری
civil military action
عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
psychological
عملیات روانی مربوط به روانشناسی روانشناسی
warm up
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
married accommodation
جا برای مردم متاهل
to have connections
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
oyster bar
میخانهای که صدف برای مردم می اورند
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
public spirit
خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
liberty civil
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
colony
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
utilitarianism
بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
calling
سیگنالی برای جلب توجه مردم از ترمینال یا یک وسیله به کامپوتر اصلی
up and running
اماده برای عملیات کامل
three-day retreat
گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی
[برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
contingency retention stock
اقلام ذخیره برای عملیات احتمالی
helicopter wave
گروه پرواز هلیکوپترها برای یک عملیات
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
contingency support stocks
اقلام ذخیره برای پشتیبانی عملیات احتمالی
job stream
ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
force rendezvous
نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
temporary storage
ثبات حافظه موقت برای نتیجه عملیات ALU
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
precedence
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
parameter
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
flow diagram
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
parameters
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
flowchart
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
cycle
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycles
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
job
استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
jobs
استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
cycled
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
lingo
زبان چاپ برای کنترل عملیات نرم افزار نوشتاری Macromedia Dineetor
coffin
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
underflow
نتیجه عملیات عددی که برای بیان با دقت کامپیوتر بسیار کوچک است
lingoes
زبان چاپ برای کنترل عملیات نرم افزار نوشتاری Macromedia Dineetor
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
gallium arsenide
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
notron utilities
مجموعهای از برنامههای کوچک که برای ساده کردن عملیات کامپیوتری طراحی گردیده است
processor
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
cyaniding
عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
page
نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
paged
نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
flowcharting symbol
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
pages
نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
storage
TRC مخصوص برای گرافیک کامپیوتری . تصویری را روی صفحه برمی گرداند بدون نیاز به عملیات تنظیم مجدد
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
escape character
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
circuits
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuit
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
cpu
ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
general
ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط قی مختلف ذخیره کند
generals
ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط قی مختلف ذخیره کند
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
input
وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
inputted
وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
alt key
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
unit emplaning
در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
gpr
ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط ق مختلف پردازش کند
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
at
قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
competitions
همکاری
co-operate
همکاری
competition
همکاری
cahoots
همکاری
cooperation
همکاری
synergism
همکاری
collaboration
همکاری
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
noncooperation
عدم همکاری
antagonistic cooperation
همکاری ناساز
mutualism
اصول همکاری
cooperator
همکاری کننده
co-operation
همکاری مشترک
collaboration
همکاری مشترک
disassociating
همکاری نکردن
disaffiliation
عدم همکاری
disaffiliate
همکاری نکردن
disassociates
همکاری نکردن
disassociated
همکاری نکردن
disassociate
همکاری نکردن
take on
<idiom>
شروع به همکاری
cooperative work
همکاری مشترک
solidarity
همکاری همبستگی
coact
همکاری کردن
incoordination
عدم همکاری
logrolling
همکاری متقابل
cooperation
همکاری مشترک
close controlled
همکاری نزدیک
synergistic
مربوط به همکاری
assisted
یاور همکاری
teamwork
روح همکاری
assisting
یاور همکاری
pull together
همکاری کردن
assist
یاور همکاری
logroll
همکاری کردن
synergistic
همکاری کننده
synergy
همکاری یاری
close coordination
همکاری نزدیک
incoordinate
فاقد حس همکاری
assists
یاور همکاری
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
gung-ho
آمادهی همکاری و عمل
dissociate
قطع همکاری وشرکت
dissociates
قطع همکاری وشرکت
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
contributions
هم بخشی همکاری وکمک
disassociation
عدم یا فسخ همکاری
dissociating
قطع همکاری وشرکت
cooperation
همکاری تشریک مساعی
contribution
هم بخشی همکاری وکمک
nsfnet
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
handle with kid gloves
<idiom>
باکسی همکاری دقیق داشتن
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
organization for european economic coopr
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
abasia
عدم همکاری عضلات محرکه
disaffiliate
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
organization for economic co opration
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
synergetic
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
bank giro
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt out
[of something]
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in
[something]
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
community relations
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
freedom
روانی
volubility
روانی
mental
روانی
fluidity
روانی
freedoms
روانی
mellifluence
روانی
liquid limit
حد روانی
facility
روانی
subversive
روانی
psychical
روانی
flow
روانی
fluency
روانی
psychic
روانی
yield point
حد روانی
psychological
روانی
flows
روانی
flowed
روانی
subversives
روانی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
analeptic
نیروبخش روانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com