Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
abundant element
عنصر فراوان
Other Matches
circular
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
easy money
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
chains
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list
لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chain
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atoms
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
profuse
فراوان
plenty
فراوان
redundantly
فراوان
superabundant
فراوان
redun dantly
فراوان
unsparing
فراوان
abundant
فراوان
excessive
فراوان
foison
فراوان
an abundance of
فراوان
all out
فراوان
in galore
فراوان
oodlins
فراوان
affluent
فراوان
plentifully
فراوان
copious
فراوان
exuberantly
فراوان
galore
فراوان
fulsome
فراوان
in abundance
فراوان
exuberant
فراوان
richly
فراوان
feracious
فراوان
prolific
فراوان
plentiful
فراوان
oodles
فراوان
abound in
فراوان داشتن
abound with
فراوان داشتن
infesting
فراوان بودن در
infest
فراوان بودن در
bounteous
باسخاوت فراوان
cretaceous
دارای گچ فراوان
lots
بسیار فراوان
ample
فراوان مفصل
overflowing
فراوان ریزش
infests
فراوان بودن در
teem
فراوان بودن
infested
فراوان بودن در
teemed
فراوان بودن
abounds
فراوان بودن
abounding
فراوان بودن
abound
فراوان بودن
teems
فراوان بودن
teeming
فراوان بودن
abounded
فراوان بودن
very
چندان فراوان
rife
فراوان عادی
exuberate
فراوان بودن
f. money
پول فراوان
feisty
فراوان چابک
superrabundant
زیاد فراوان
abundantly
بطور فراوان
post haste
با شتاب فراوان
plenty of rain
باران فراوان
rampant vegetation
گیاهان فراوان
amply
بطور فراوان
luxuriant vegetation
گیاهان فراوان
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
rampant
فراوان حکمفرما
foison
محصول فراوان
pervaded
فراوان یا شایع بودن
pervades
فراوان یا شایع بودن
pervading
فراوان یا شایع بودن
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
a copious choice of food and drink
غذا و نوشیدنی فراوان
in deepest sympathy
با دلسوزی بسیار فراوان
pervade
فراوان یا شایع بودن
post haste
بسرعت شتاب فراوان
copiously
فراوان زیاد مفصلا
luxuriance
شکوه وجلال فراوان
shock head
دارای موی فراوان
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
he is f. of money
پول فراوان دارد
superabound
زیاد فراوان بودن
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
grow rife
فراوان یا متداول شدن
luxuriated
فراوان شدن وفور یافتن
overrefinement
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriating
فراوان شدن وفور یافتن
with much pains
با رنج فراوان با زحمات بسیار
luxuriate
فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
overabound
بیش از اندازه فراوان بودن
overlabour
با رنج فراوان انجام دادن
slather
مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriates
فراوان شدن وفور یافتن
it is a in terms
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
Joyedevivre
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
shock headed
انبوه گیسو دارای موی فراوان
Ferdowsi is held in the greatest respect.
فردوسی مورد احترام فراوان است
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
members
عنصر
masurium
عنصر 34
elements
عنصر
isomeric
هم عنصر
element
عنصر
member
عنصر
component
عنصر
agent
عنصر
components
عنصر
agents
عنصر
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
delay element
عنصر تاخیری
element
عنصر اساس
data element
عنصر داده
inverse element
عنصر وارون
identity element
عنصر یکسانی
element
عنصر عملیاتی
trace element
عنصر کم مقدار
guest element
عنصر کم مقدار
disafected person
عنصر نامطلوب
electronic element
عنصر الکترونیکی
active element
عنصر عامل
logic element
عنصر منطقی
logic element
عنصر لاجیک
signal element
عنصر علامتی
stop element
عنصر ایست
symmetry element
عنصر تقارن
tactical element
عنصر تاکتیکی
thermocouple
عنصر حرارتی
tracer element
عنصر ردیاب
transition element
عنصر واسطه
wallydraigle
سست عنصر
weak minded
سست عنصر
Elementarism
عنصر نگری
part
عنصر اصلی
shunt element
عنصر موازی
service element
عنصر اداری
print element
عنصر چاپ
processing element
عنصر پردازشی
minor constituent
عنصر فرعی
minor constituent
عنصر جزئی
nand element
عنصر نقیض و
titanium
عنصر فلزی
weak-kneed
سست عنصر
weak kneed
سست عنصر
passive element
عنصر غیرعامل
picture element
عنصر تصویر
primitive element
عنصر اولیه
primordial element
عنصر ازلی
threshold element
عنصر استانهای
cryotron
عنصر برودتی
start element
عنصر شروع
elements
عنصر عملیاتی
accommpanying element
عنصر همراه
absorbing element
عنصر جذب
ingredient
عنصر سازنده
alloying agent
عنصر الیاژی
alloying element
عنصر الیاژی
alloying element
عنصر الیاژ
biotic element
عنصر زیستی
abiotic element
عنصر بیجان
elements
عنصر اساس
ingredients
عنصر سازنده
acid forming element
عنصر اسیدی
weaklings
سست عنصر
active element
عنصر کنشی
coupling element
عنصر پیوست
coupling element
عنصر اتصال
abiotic element
عنصر نازیوه
active element
عنصر فعال
weakling
سست عنصر
code element
عنصر رمز
chemical element
عنصر شیمیایی
acid forming element
عنصر اسیدساز
aqueous element
عنصر ابی
jam session
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
asterium
عنصر ویژه ستارگان
task element
عنصر اجرای عملیات
exclusive or element
عنصر یای انحصاری
active element
عنصر عمل کننده
silicon
سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
macronutrient
عنصر غذایی پر مصرف
mental element of crime
عنصر روانی جرم
metal cutting element
عنصر براده برداری
micronutrient
عنصر غذایی کم مصرف
primordial
عنصر نخستین اساسی
pyrogen
عنصر قابل اشتعال
fire support element
عنصر پشتیبانی اتش
air defense element
عنصر پدافند هوایی
strontium
عنصر سبک دو فرفیتی
heating element
المان یا عنصر حرارتی
pixel
نقطه عنصر تصویری
physical element of crime
عنصر مادی جرم
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com