Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
indistinct
غیر روشن درهم
Other Matches
mashes
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pleach
درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining
درهم بافتن درهم بافته شدن
cluttered
درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters
درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter
درهم ریختگی درهم وبرهمی
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
daylit
روز روشن روشن کردن
daylight
روز روشن روشن کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
drachmas
درهم
currency of early islam
درهم
uptight
درهم
graded sand
شن درهم
the name of the unit of silver
درهم
garbled
درهم
drachm
درهم
unsettled
درهم
drachmae
درهم
drachma
درهم
shaggy
درهم
hash
درهم
mixed
درهم
entangled
درهم
misrules
درهم وبرهمی
immingle
درهم امیختن
misruling
درهم وبرهمی
misruled
درهم وبرهمی
in a tangle
درهم وبرهم
misrule
درهم وبرهمی
interfluous
درهم امیزنده
intwine
درهم بافتن
disrupt
درهم گسیختن
overwhelms
درهم شکستن
overwhelmed
درهم شکستن
overwhelm
درهم شکستن
muss
درهم وبرهمی
mixed environment
محیط درهم
messiness
درهم برهمی
in a bad order
درهم برهم
off the rails
مختل درهم
mix-up
درهم وبرهمی
pial
درهم وبرهم
pleach
درهم بافتن
mats
درهم گیرکردن
mat
درهم گیرکردن
hash
درهم کردن
puchery
درهم کشیدن
rimple
درهم کشیدن
sloppiness
درهم برهمی
smiter
درهم شکننده
imbroglio
درهم و برهم
imbroglios
درهم و برهم
olio
درهم و برهم
out of order
درهم برهم
vanquishing
درهم شکستن
vanquishes
درهم شکستن
vanquished
درهم شکستن
vanquish
درهم شکستن
raddle
درهم بافتن
woebegone
درهم و برهم
helter-skelters
درهم برهم
helter-skelter
درهم برهم
olla
اش درهم برهم
mixes
درهم کردن
cramp hand writing
خط درهم و برهم
smashers
درهم شکننده
smasher
درهم شکننده
puckers
درهم کشیدن
puckering
درهم کشیدن
puckered
درهم کشیدن
pucker
درهم کشیدن
tangles
درهم پیچیدن
tangle
درهم پیچیدن
intertwining
درهم پیچیدن
condenser
درهم فشارنده
break down
درهم شکستن
confusion
درهم وبرهمی
smashes
درهم کوبیدن
pell-mell
درهم برهم
higgledy-piggledy
درهم برهم
higgledy-piggledy
درهم برهمی
disarray
درهم وبرهمی
mix up
درهم وبرهمی
mix-ups
درهم وبرهمی
meshed
درهم جا افتاده
anastomois
درهم بازشدگی
at sixes and sevens
درهم و برهم
disruptive
درهم گسیخته
intertwines
درهم پیچیدن
intertwined
درهم پیچیدن
jumbles
درهم امیختگی
jumbled
درهم امیختگی
jumble
درهم امیختگی
hurry skurry
درهم وبرهم
disrupts
درهم گسیختن
disrupting
درهم گسیختن
scrunching
درهم شکستن
scrunches
درهم شکستن
scrunched
درهم شکستن
jumbling
درهم امیختگی
hurry scurry
درهم وبرهم
intertwine
درهم پیچیدن
crack-up
درهم شکستگی
crack up
درهم شکستگی
smash
درهم کوبیدن
dumped rockfill
درهم سنگریز
elusory
درهم برهم
emboly
درهم فرورفتگی
fondu
درهم امیزنده
galley west
درهم وبرهم
hash total
جمع کل درهم
higgledy piggledy
درهم وبرهم
hugger mugger
درهم وبرهمی
scrunch
درهم شکستن
interlocked
درهم بافتن
cramped
درهم و برهم
foul-up
درهم و برهمی
shagged
درهم وبرهم
crashed
درهم شکستن
untidy
درهم و برهم
taut
درهم پیچیدن
crashes
درهم شکستن
foul-up
درهم گوریدگی
foul-ups
درهم و برهمی
crash
درهم شکستن
conflating
درهم آمیختن
conflates
درهم آمیختن
sloppily
درهم وبرهم
sloppy
درهم وبرهم
interlock
درهم بافتن
turbid
درهم وبرهم
compression
درهم فشردگی
writhen
درهم پیچیده
interlocking
درهم بافتن
interlocks
درهم بافتن
conflated
درهم آمیختن
hotchpotch
اش درهم وبرهم
foul-ups
درهم گوریدگی
untidier
درهم و برهم
conflate
درهم آمیختن
tear up
درهم دریدن
tousy
درهم وبرهم
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
topsyturvy
درهم برهم
mix
درهم کردن
turbidness
درهم برهمی
crashing
درهم شکستن
scrambling
درهم امیختن
untidily
درهم و برهم
crashingly
درهم شکستن
scrambles
درهم امیختن
wild and woolly
درهم ریخته
scrambled
درهم امیختن
scramble
درهم امیختن
unorganized
درهم و برهم
untidiest
درهم و برهم
topsy turvydom
درهم وبرهمی
interlaced scan
پوییدن درهم بافته
interlacement
درهم بافتگی تقاطع
intertwist
درهم کشبک کردن
inweave
درهم متقاطع کردن
welter
درهم و برهمی خشکی
tangles
درهم وبرهم کردن
elflock
موی درهم وبرهم
conjugate
درهم امیختن توام
jakes
اشغال درهم ریخته
boa constrictor
بوآی درهم کوب
discombobulate
درهم و برهم کردن
hurry skurry
بطور درهم وبرهم
hurry scurry
بطور درهم وبرهم
higgledy piggledy
بطور درهم وبرهم
goulash
چیز درهم و برهم
farrago
توده درهم وبرهم
elf knot
موی درهم برهم
boa constrictors
بوآی درهم کوب
scowls
ابرو درهم کشی
scowling
ابرو درهم کشی
tangle
درهم وبرهم کردن
disorganised
درهم وبرهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com