Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
ukase
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
Other Matches
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
customs of war
اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
tenant by sufference
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
One day I want to have a horse of my very own.
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
legitimating
عذر قانونی قانونی
legitimate
عذر قانونی قانونی
legitimated
عذر قانونی قانونی
legitimates
عذر قانونی قانونی
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
worksheet
ی داشته باشد
in prospective
انتظار داشته
hydroxide
داشته باشد
kept
نگاه داشته
keep your peck up
دل داشته باشد
in prospect
انتظار داشته
he has passed the chair
ریاست داشته است
you bet
یقین داشته باش
be a man
مردانگی داشته باشید
tripod
چیزی که سه پایه داشته
tripods
چیزی که سه پایه داشته
if any
اگر داشته باشد
keep your peck up
جرات داشته باشید
As much as you wish to have .
هر قدر که میل داشته با شید
Be of good courage .
قوت قلب داشته باشید
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
هوا( یابو ) ورش داشته
irrelatively
بی انکه وابستگی داشته باشد
Be patient .
صبر داشته باش ( حوصله کن )
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
ineffectively
بی انکه اثری داشته باشد
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
frothily
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
parallelling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
parallel
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallels
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
carbuncles
لعلی که تراش محدب داشته باشد
carbuncle
لعلی که تراش محدب داشته باشد
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
It is immaterial how rich he may be .
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
Moderation in all things.
<proverb>
در همه چیز اعتدال داشته باش.
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
it is in good keep
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
roundelay
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
eye cup
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
for no p reason
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
reefer
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
harpy
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpies
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
inefficaciously
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
titular charge daffaires
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
fieldsman
کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
corporate town
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
Whay keep a dog and bark yourself?.
<proverb>
چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
pointlessly
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
gazebo
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
You cannot have it both ways .
<proverb>
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
large ship
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
four by four
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
reefers
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
four in hand
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
pay d.
خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
i insist on your being present
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
boroughs
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
chimaera
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
borough
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
lagan
کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
toneme
لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
alternates
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternate
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
chimera
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
What effect do you think the changes will have on you?
فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
chimeras
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
lugger
زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد
Would you care for a cup of coffee?
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
love thy neighbour as thyself
همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
double coincidence of wants
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
I don't think there's any question about it.
من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
few
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
nominative subject
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
fewest
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewer
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
laid paper
کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
over voltage protection
وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
So much for our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
That's the end of our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
over crowding
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
to drag in a subject
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
legal medicine
طب قانونی
legit
قانونی
licit
قانونی
de jure
قانونی
legiskative
قانونی
regular
قانونی
forensic medicine
طب قانونی
regulars
قانونی
copyrights
حق قانونی
copyright
حق قانونی
normative
قانونی
legal
قانونی
de jur
حق قانونی
statutory
قانونی
illegality
بی قانونی
standards
قانونی
formal
قانونی
dejure
حق قانونی
medical jurisprudence
طب قانونی
standard
قانونی
canonical
قانونی
lawful
قانونی
lawlessness
بی قانونی
lawless
بی قانونی
of age
<idiom>
سن قانونی
constitutional
قانونی
wife's equity
حق قانونی زن
official
قانونی
anarchy
بی قانونی
statutory law
قانونی
instituted
فرمان
institute
فرمان
controlling
فرمان
commissions
فرمان
MD
فرمان D
commissioning
فرمان
commission
فرمان
assize
فرمان
controls
فرمان
commandment
فرمان
commandments
فرمان
drives
فرمان
steering
فرمان
by order of
فرمان
handlebar
فرمان
decrees
فرمان
decreeing
فرمان
decreed
فرمان
decree
فرمان
precept
فرمان
bugle call
فرمان
if
فرمان IF
chdir
فرمان CD
precepts
فرمان
sanctions
فرمان
sanctioning
فرمان
ordinance
فرمان
institutes
فرمان
instituting
فرمان
for
فرمان FOR
charters
فرمان
chartering
فرمان
chartered
فرمان
charter
فرمان
at my command
به فرمان من
drive
فرمان
ordinances
فرمان
sanction
فرمان
sanctioned
فرمان
MDs
فرمان D
control
فرمان
word
فرمان
edict
فرمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com