English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
embeded command فرمان تعبیه شده
Other Matches
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
appliances تعبیه
inserts تعبیه
shift تعبیه
appliance تعبیه
shifted تعبیه
shifts تعبیه
inserting تعبیه
embedding تعبیه
insert تعبیه
improvisation تعبیه
lash up تعبیه
contrived تعبیه کردن
embeds تعبیه کردن
engaged <adj.> تعبیه شده
shebang ابتکار تعبیه
work out تعبیه کردن
contrive تعبیه کردن
insertion جاسازی تعبیه
devisable تعبیه کردنی
embed تعبیه کردن
insert تعبیه کردن
contriving تعبیه کردن
inserting تعبیه کردن
contrives تعبیه کردن
inserts تعبیه کردن
embedded systems سیستمهای تعبیه شده
bulit in check تست تعبیه شده
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
improvises انا ساختن تعبیه کردن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
devising تعبیه کردن وصیت نامه
built in fonts شکل حروف تعبیه شده
devise تعبیه کردن وصیت نامه
devised تعبیه کردن وصیت نامه
devises تعبیه کردن وصیت نامه
foundation joint درز اتصالی که بین پی وساختمان تعبیه میشود
lipping قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده
improviser تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
presumptive address آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
sponson جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
hard sectored دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
slot شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
penny in the slot سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
wing tanks تانکهای سوخت که داخل بال تعبیه شده یا بخشی از بال راتشکیل میدهد
controls فرمان
drive فرمان
mkdir فرمان D
mark time فرمان در جا
drives فرمان
firman فرمان
commandments فرمان
indocile نا فرمان
handle bar فرمان
hest فرمان
commandment فرمان
MD فرمان D
assize فرمان
Rd فرمان RD
decrees فرمان
institute فرمان
instituted فرمان
institutes فرمان
instituting فرمان
decreeing فرمان
decreed فرمان
ordinance فرمان
ordinances فرمان
decree فرمان
sanctions فرمان
sanctioning فرمان
sanctioned فرمان
at my command به فرمان من
bugle call فرمان
by order of فرمان
MDs فرمان D
chartered فرمان
for فرمان FOR
precept فرمان
precepts فرمان
if فرمان IF
handlebar فرمان
steering فرمان
charter فرمان
chartering فرمان
charters فرمان
chdir فرمان CD
commission فرمان
commissioning فرمان
commissions فرمان
sanction فرمان
word فرمان
command فرمان
ship will adjust فرمان
worded فرمان
edicts فرمان
pipes فرمان
rudder bar فرمان
commands فرمان
ordinace فرمان
control فرمان
insubordinate نا فرمان
controlling فرمان
rescript فرمان
commanded فرمان
edict فرمان
teleguidance فرمان از دور
control characteristic مشخصه فرمان
command unit واحد فرمان
command signal علامت فرمان
remote control unit فرمان از دور
command language زبان فرمان
command key کلید فرمان
chkdsk فرمان CHKDSK
channel command فرمان کانال
remote control فرمان از دور
zapper [coll.] فرمان از دور
cls فرمان CLS
clicker [coll.] فرمان از دور
chcp فرمان CHCP
cease fire فرمان اتش بس
subordination فرمان بردار
hypotaxis فرمان بردار
modes فرمان ODE
mode فرمان ODE
postponement فرمان بردار
submission فرمان بردار
suborder فرمان بردار
subsumption فرمان بردار
order arms فرمان پافنگ
automatic controller دستگاه فرمان
battalia فرمان جنگ
backup فرمان BACKUP
attrib فرمان اتریب
at or within call اماده فرمان
at ease فرمان ازاد
at call اماده فرمان
advance march فرمان پیش
commanding فرمان دهنده
tent striking فرمان ضد استقرار
vol فرمان VOL
control circuit مدار فرمان
motor vehicle tax فرمان اتومبیل
steering axle میله فرمان
handle escutcheon روقفلی فرمان
handle bar arm دسته فرمان
steering axle میل فرمان
steering column tube لوله فرمان
steering gear دنده فرمان
god's ordinace فرمان خدا
give way فرمان پاروها با هم
steering gear جعبه فرمان
steering mechanism مکانیزم فرمان
steering shaft محور فرمان
fire order فرمان اتش
filter command فرمان FILTER
external command فرمان خارجی
external command فرمان برونی
servo فرمان یار
rudder bar فرمان هواپیما
operator command فرمان متصدی
left oblique march فرمان میل به چپ رو
left flank march فرمان سمت چپ رو
parade rest فرمان ازاد
power steering فرمان خودکار
preparatory command فرمان خبر
preparatory command فرمان حاضرباش
regeneration control فرمان واکنشی
ren فرمان REN
repeat range فرمان برد از نو
irade حکم فرمان
internal command فرمان درونی
on the double فرمان بدو رو
rise and shine فرمان برپا
instrument board تخته فرمان
steering swivel مفصل فرمان
steering worm sector تاج فرمان
control switch کلید فرمان
control surface سطح فرمان
in the saddle <idiom> تحت فرمان
control ratio نسبت فرمان
control pannel تابلوی فرمان
control panel تابلوی فرمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com