Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
English
Persian
fudge
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudged
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudges
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudging
فریفتن اهسته حرکت کردن
Other Matches
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
plods
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
plod
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
plodded
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
plodding
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
paced
باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
pace
باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
paces
باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
logged
اهسته وکند شده در حرکت
lures
فریفتن اغوا کردن
luring
فریفتن اغوا کردن
doodling
فریفتن سروصدا کردن
inveigled
فریفتن سرگرم کردن
lured
فریفتن اغوا کردن
lure
فریفتن اغوا کردن
inveigles
فریفتن سرگرم کردن
inveigling
فریفتن سرگرم کردن
inveigle
فریفتن سرگرم کردن
doodled
فریفتن سروصدا کردن
doodle
فریفتن سروصدا کردن
doodles
فریفتن سروصدا کردن
charm
مسحور کردن فریفتن
stewed
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewing
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stews
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stew
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
tap
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
tapped
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
tapping
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
to slack up
کم کم اهسته کردن
trickle charge
پر کردن اهسته
slacken
اهسته کردن
slackened
اهسته کردن
slackening
اهسته کردن
slackens
اهسته کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
gentler
اهسته ملایم کردن
decants
اهسته خالی کردن
gentle
اهسته ملایم کردن
elutriate
اهسته خالی کردن
decelerate
کندکردن اهسته کردن
decelerates
کندکردن اهسته کردن
decelerating
کندکردن اهسته کردن
decanting
اهسته خالی کردن
decanted
اهسته خالی کردن
decant
اهسته خالی کردن
slowing
اهسته کردن یاشدن
slower
اهسته کردن یاشدن
slowed
اهسته کردن یاشدن
slows
اهسته کردن یاشدن
decelerated
کندکردن اهسته کردن
gentlest
اهسته ملایم کردن
slow
اهسته کردن یاشدن
slowest
اهسته کردن یاشدن
retard
عقب انداختن اهسته کردن
coos
اهسته بازمزمه ادا کردن
cooed
اهسته بازمزمه ادا کردن
retards
عقب انداختن اهسته کردن
retarding
عقب انداختن اهسته کردن
coo
اهسته بازمزمه ادا کردن
cooing
اهسته بازمزمه ادا کردن
instilling
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instill
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instils
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instills
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instil
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instilled
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
parade lap
رژه اهسته دور پیست برای گرم کردن
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
drawling
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
bewitch
فریفتن
bewitches
فریفتن
tempts
فریفتن
bewitch
فریفتن
hoodwink
فریفتن
tempted
فریفتن
fob
فریفتن
ensorcell
[literary]
فریفتن
ensorcel
[American]
[literary]
فریفتن
becharm
فریفتن
bewitched
فریفتن
enchant
فریفتن
tempt
فریفتن
captivate
فریفتن
practice deceit
[American]
فریفتن
practise deceit
[British]
فریفتن
hocus
فریفتن
befool
فریفتن
mystify
فریفتن
bluff
فریفتن
baffle
فریفتن
mislead
فریفتن
beguile
فریفتن
fool
فریفتن
delude
فریفتن
hustles
فریفتن
hustling
فریفتن
captivated
فریفتن
to lead up the garden
فریفتن
captivates
فریفتن
hustle
فریفتن
hustled
فریفتن
decoys
فریفتن
seduce
فریفتن
deceiving
فریفتن
ensorcel
فریفتن
enticed
فریفتن
entice
فریفتن
eucher
فریفتن
intriguing
فریفتن
hornswoggle
فریفتن
intrigues
فریفتن
entices
فریفتن
string along
<idiom>
فریفتن
decoy
فریفتن
intrigue
فریفتن
decoyed
فریفتن
decoying
فریفتن
seduced
فریفتن
deceives
فریفتن
seduces
فریفتن
skunks
فریفتن
seducing
فریفتن
skunk
فریفتن
deceived
فریفتن
deceive
فریفتن
razzle dazzle
فریفتن حریف
sell a dummy
فریفتن حریف
intrigue
توط ئه چیدن فریفتن
intriguing
توط ئه چیدن فریفتن
enchant
مسحور شدن فریفتن
hocus
فریب دهنده فریفتن
enchants
مسحور شدن فریفتن
intrigues
توط ئه چیدن فریفتن
wile
بطمع انداختن فریفتن
paced
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
paces
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
pace
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
bootleg
نوعی حمله با فریفتن حریف
direct free kick
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
inch
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com