Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
compatability
قابلیت کار همزمان
Other Matches
processor
به صورت همزمان همزمان کار کند
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
commensurability
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility
قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
coincidentally
همزمان
simultaneous
همزمان
parallelled
همزمان
proportional
همزمان
parallelling
همزمان
contemporary
همزمان
contemporaries
همزمان
concurrent
همزمان
paralleled
همزمان
parallel
همزمان
parallels
همزمان
synchronic
همزمان
isochrone
همزمان
isochronous
همزمان
synchronizer
همزمان گر
simultaneously
همزمان
synchronous
همزمان
paralleling
همزمان
synchronous impedance
ناگذرایی همزمان
synchronization
همزمان سازی
synchronous generator
مولد همزمان
synchronized sweep
روبش همزمان
synchronous admittance
گذرایی همزمان
synchronous communication
ارتباط همزمان
synchronous condenser
خازن همزمان
synchronous device
دستگاه همزمان
synchronous phase advance
خازن همزمان
synchronous machine
ماشین همزمان
synchronous motor
موتور همزمان
synchronize
همزمان کردن
coincide
همزمان بودن
coincided
همزمان بودن
coincides
همزمان بودن
coinciding
همزمان بودن
synchronising
همزمان کردن
synchronises
همزمان کردن
synchronised
همزمان کردن
synchronizes
همزمان کردن
synchronous reactance
راکتانس همزمان
synchronous network
شبکه همزمان
synchronous operation
عملیات همزمان
synchronous speed
سرعت همزمان
synchronous telegraphy
تلگراف همزمان
synchronous transmission
انتقال همزمان
synchronous transmission
مخابره همزمان
synchronous vibrator
لرزه گر همزمان
synchronizing
همزمان سازی
synchroscope
همزمان نما
selsyn
موتور همزمان
simultaneous processing
پردازش همزمان
concurrent processing
پردازش همزمان
concurrent operation
عملکرد همزمان
concurrently
اجرای همزمان
concurrent execution
اجرای همزمان
syncheronous communications
مخابره همزمان
concentred reaction
واکنش همزمان
concentred exchange
تبادل همزمان
concentred elimination
حذف همزمان
synchrinized
همزمان بودن
simultaneous extinction
خاموشی همزمان
simultaneity
همزمانی همزمان
concurrent variation
تغییر همزمان
concurrent validity
اعتبار همزمان
concurrent training
اموزش همزمان
synchronic
همگاه همزمان
concurrent reinforcement
تقویت همزمان
concurrent
همرو همزمان
concurrent
تقریباگ همزمان
synchronizer
دستگاه همزمان کننده
two way simultaneous operation
عملکرد همزمان دو طرفه
parallels
که همزمان ارسال شود
parallelling
که همزمان ارسال می شوند
parallels
که همزمان ارسال می شوند
coincident penalty
پنالتی همزمان دو تیم
volley fire
پرتاب همزمان گلوله ها با هم
concurrent program execution
اجرای همزمان برنامه
concurrent programming
برنامه نویسی همزمان
full duplex
پروتکل دوسوی همزمان
synchronizing separator
جداکننده همزمان سازی
horizontal synchronizing
همزمان ساز افقی
held ball
گرفتن همزمان توپ
parallelling
که همزمان ارسال شود
simultaneous input/output
ورودی و خروجی همزمان
paralleled
که همزمان ارسال می شوند
synchronizing pulses
ضربههای همزمان سازی
parallel
که همزمان ارسال شود
synchronizing signal
پیام همزمان ساز
paralleling
که همزمان ارسال شود
synchronizing torque
گشتاور پیچشی همزمان
paralleling
که همزمان ارسال می شوند
parallelled
که همزمان ارسال شود
acoustic synchronizer
همزمان ساز صوتی
paralleled
که همزمان ارسال شود
parallelled
که همزمان ارسال می شوند
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
parallel
که همزمان ارسال می شوند
binary synchronous communication
ارتباطات همزمان دودویی
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizing limiter
لامپ مراقب همزمان سازی
bisync
synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex
ارسال داده در دو جهت همزمان
duplexes
ارسال داده در دو جهت همزمان
duplexes
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
burst
پیام همزمان ساز رنگ
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
bursts
پیام همزمان ساز رنگ
simultaneous
باهم واقع شونده همزمان
mainframe computer
مانند تعداد عملوند همزمان
color sync signal
پیام همزمان ساز رنگ
synchronising
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
petri nets
مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
operand
عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
synchronizes
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
tandems
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronize
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
tandem
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
immediate
عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
synchronises
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
doubled up
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
multiple foul
خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
simultaneous
دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
interleaving
به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
parallelled
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
pseudostereo
ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
parallel
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallels
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
sdlc
Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
parallelling
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
simultaneous
ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
paralleling
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
paralleled
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
coresident
دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
multi programming
سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
paralleling
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelled
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
macs
کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
mac
کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
paralleled
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallel
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
alternates
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternate
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
duplexes
مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex
مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
arithmetic
عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
Glasgow School
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
parallels
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelling
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
solubility
قابلیت حل
susceptibility
قابلیت
fitness
قابلیت
adaptability
قابلیت
solvability
قابلیت حل
capacities
قابلیت
contemptibility
قابلیت
habilitation
قابلیت
abilities
قابلیت
competence
قابلیت
credential
قابلیت
capacity
قابلیت
qualification
قابلیت
capability
قابلیت
skill
قابلیت
ability
قابلیت
eligibility
قابلیت
competence
قابلیت
parallel
تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concurrent jurisdiction
رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
paralleling
تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
multitasking
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com