English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
Other Matches
pre arrengement قرار قبلی
pre arrangement قرار قبلی
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
decree قرار دادگاه
decreeing قرار دادگاه
writs قرار دادگاه
writ قرار دادگاه
decrees قرار دادگاه
decreed قرار دادگاه
court order قرار صادره از دادگاه
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
premonitory متضمن اخطار قبلی
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
delta clock که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
security کپی از دیسک یا نوار یا فایل که در محل ایمن قرار دارد در صورتی که کپی موجود خراب شود یا گم شود
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
errata sheet برگ تصحیح اشتباه
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
bad sector شیاری که اشتباه فرمت شده است یا خطایی دارد و غیر قابل تصحیح یا نوشتن یا خواندن است
automatic error correction تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا
editing run در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
arrangment قرار
at the rate of از قرار
at از قرار
stipulation قرار
writs قرار
rates قرار
variables بی قرار
variable بی قرار
restless بی قرار
rate قرار
writ قرار
equanimity قرار
arrangements قرار
accord قرار
concord قرار
accorded قرار
decision قرار
accords قرار
dictums قرار
moonish بی قرار
dictum قرار
swage قرار
black smiths, top swage قرار
accommodations قرار
accommodation قرار
arrangement قرار
decisions قرار
setters قرار دهنده
stand (someone) up <idiom> به سر قرار نرفتن
lies قرار گرفتن
locating قرار دادن
lied قرار گرفتن
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … از قرار معلوم ...
lie قرار گرفتن
thus از این قرار
setter قرار دهنده
accordingly از همان قرار
set قرار دادن
sets قرار دادن
setting up قرار دادن
locate قرار دادن
marginal utility school قرار داد
located قرار دادن
reportedly به قرار مسموع
lay قرار دادن
pack قرار دادن
park قرار دادن
locates قرار دادن
packs قرار دادن
lays قرار دادن
agreed قرار شده
interlocutory decree قرار اعدادی
agreements قرار قبول
inquiet بی قرار دل واپس
pousto قرار گاه
positioner قرار دهنده
posit قرار دادن
parked قرار دادن
parks قرار دادن
arrest warrant قرار توقیف
arrest warrants قرار توقیف
permanent mold قرار می گیرند
dating قرار عشقی
resolutions قرار رای
resolution قرار رای
placement قرار دادن
new deal قرار جدید
it fell to my lot to go قرار شد من بروم
negotiatory قرار دادی
presumedly از قرار معلوم
evidently از قرار معلوم
encampments قرار گاه
encampment قرار گاه
fixity قرار پایداری
individuate تک قرار دادن
agreement قرار قبول
destinations را قرار می دهید
destination را قرار می دهید
placements قرار دادن
baffing wind بادبی قرار
bit mapped screen RA قرار گیرد
lodged قرار دادن
stymies قرار گرفتن
subcontracts قرار دادفرعی
appointed day قرار ملاقات
appointment قرار ملاقات
date [appointment] قرار ملاقات
stymieing قرار گرفتن
lodges قرار دادن
stipulation قرار داد
stymied قرار گرفتن
arrangement قول و قرار
arrangements قول و قرار
writ of attachment قرار توقیف
put قرار دادن
make قرار دادن
makes قرار دادن
writ of error قرار تصحیحی
subcontract قرار دادفرعی
subcontracted قرار دادفرعی
subcontracting قرار دادفرعی
puts قرار دادن
putting قرار دادن
lodge قرار دادن
tryst قرار ملاقات
broken weather هوای بی قرار
stymie قرار گرفتن
relative location قرار دادن
stand قرار گرفتن
to this effect ازاین قرار
resolved that ...... قرار بر این شد که
settles قرار دادن
settle قرار دادن
row قرار دادن
rowed قرار دادن
rows قرار دادن
superpose قرار دادن
trysts قرار ملاقات
reposing upon قرار گرفته بر
underexpose قرار دادن
fidget بی قرار بودن
fidgeted بی قرار بودن
fidgeting بی قرار بودن
fidgets بی قرار بودن
seemingly از قرار معلوم
heel در پاشنه قرار گرفتن
percent از قرار صدی درصد
plebeianize جزوتوده قرار دادن
range در طبقه قرار دادن
impact زیرفشار قرار دادن
impacts زیرفشار قرار دادن
laminate رویهم قرار دادن
place at disposal در دسترس قرار دادن
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
rendezvous قرار ملاقات گذاشتن
tryst قرار ملاقات گذاشتن
trysts قرار ملاقات گذاشتن
prefers جلو قرار دادن
preferring جلو قرار دادن
prefer جلو قرار دادن
include قرار دادن شمردن
includes قرار دادن شمردن
social contract قرار داد اجتماعی
back-up پشت قرار دادن
back up پشت قرار دادن
set of the sails قرار دادن بادبانها
nolle prosequi قرار موقوفی تعقیب
quota share treaty قرار سهمیه بندی
schedule an appointment قرار ملاقات گذاشتن
I arranged with him. من با او [مرد] قرار گذاشتم.
assignations قرار ملاقات واگذاری
assignation قرار ملاقات واگذاری
pact of non aggression قرار دادعدم تعرض
sides در یکسو قرار دادن
put to در تنگنا قرار دادن
obligate در محظور قرار دادن
factors ثیر قرار میدهد
to lead by the nose الت قرار دادن
factor ثیر قرار میدهد
side در یکسو قرار دادن
lead by the nose الت قرار دادن
surmounted بالا قرار گرفتن
utilised در دسترس قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com