Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
Other Matches
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
orientation
تعیین موقعیت
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
approved data
سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
rise and fall
تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
localizer
انتن سمت نما یا تعیین کننده محل هواپیما نسبت به مسیرباند فرود
point designation
شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
backs
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
special weight race
مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
column
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
internal boffles
تیغههای داخلی
cylinder fins
تیغههای سیلندر
intercylinder baffles
تیغههای بین سیلندرها
cooling fins
تیغههای خنک کننده
nozzle guide vane
تیغههای هادی یا راهنما
compressor vane
تیغههای ثابت روی استاتور
inlet guide vane
تیغههای خنک کننده جریان ورودی
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
blade flapping
حرکت تیغههای گردنده هلیکوپتر حول لولای افقی
backing off
عمل تراشیدن یا پخ زدن پشت دندانههای تیغههای فرز
disc
حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
discs
حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
club propeller
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
air cooled engine
موتور پیستونی که گرمای تلف شده ان به وسیله پره ها یا تیغههای دور سیلندرمستقیما به جریان هواانتقال مییابد
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
cylinder baffles
صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
phasing
مراحل
sequence
مراحل
sequences
مراحل
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
phasess of development
مراحل توسعه
budget process
مراحل بودجه
phasing
مراحل عملیات
sequences
مراحل کار
budget cycle
مراحل بودجه
sequence
مراحل کار
the four last things
مراحل چهارگانه
incunabula
مراحل اولیه
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
stages
مراحل مختلف یک موشک
incipient stages
مراحل نخستین یا ابتدائی
phase difference
اختلاف مراحل عملیات
processes
مراحل مختلف چیزی
process
مراحل مختلف چیزی
phases of life
مراحل یاشئون زندگی
logic
مراحل و تصمیمات و ارتباطات
stage
مراحل مختلف یک موشک
stages of economic growth
مراحل رشد اقتصادی
metaphse
یکی از مراحل تقسیم پس گاه
military planning process
مراحل طرح ریزی نظامی
macro
نمایش گرافیکی مراحل منط قی
logical
مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
deep sleep
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
outline
مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
outlined
مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
outlines
مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
phase of smoke
مراحل تولید پرده دود یاتشکیل ان
outlining
مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
executed
سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
executes
سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
executing
سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
execute
سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
geometry and rendering
مراحل اصلی برای ایجاد و نمایش شی سه بعدی
from one another
<adv.>
از یکدیگر
interwork
بر یکدیگر
of one another
<adv.>
از یکدیگر
of each other
<adv.>
از یکدیگر
one another
یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
each other
یکدیگر
one a
یکدیگر
flowchart
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
fetches
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
fetched
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
exempt player
بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
take off
خیز . یکی از مراحل توسعه اقتصادی در نظریه روستو
flow diagram
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
instar
حشره پروانه یابندپایی در مراحل مختلف رشد خود
fetch
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
to look at each other
به یکدیگر نگریستن
combine
ترکیب با یکدیگر
interconnected
اتصال به یکدیگر
peer to each other
برابر با یکدیگر
interconnect
اتصال به یکدیگر
coupled
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
قرین یکدیگر
interconnecting
اتصال به یکدیگر
arm in arm
در دست یکدیگر
concrescence
رشد با یکدیگر
couples
ترکیب با یکدیگر
internecine
کشتار یکدیگر
intersecting
از یکدیگر گذرنده
cheek by jowl
پهلوی یکدیگر
simultaneous with each other
مقارن یکدیگر
combining
ترکیب با یکدیگر
combines
ترکیب با یکدیگر
interconnects
اتصال به یکدیگر
couple
ترکیب با یکدیگر
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
charted
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
charting
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
refan
جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
sort effort
تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
charts
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
chart
نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
interconnect
با یکدیگر اتصال دادن
interconnects
با یکدیگر اتصال دادن
grappling
گرفتن لباس یکدیگر
abuts
به یکدیگر ضربه زدن
abutted
به یکدیگر ضربه زدن
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
hand in hand
دست دردست یکدیگر
abut
به یکدیگر ضربه زدن
in tune
<idiom>
با یکدیگر موافق بودن
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
interconnecting
با یکدیگر اتصال دادن
to look at each other
به یکدیگر نگاه کردن
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
one to one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one-to-one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
correlative with each other
لازم و ملزوم یکدیگر
complementary
تکمیل کننده یکدیگر
interconnected
با یکدیگر اتصال دادن
telepathy
ارتباط افکار با یکدیگر
cycles
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycled
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
mesne process
مراحل مختلفه و احکام وقرارهای مختلف دادگاه تاپیش از دستور اجرا
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
interaction
عمل دو چیز روی یکدیگر
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
hue
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
network
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
networks
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
juxtaposition
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
adhesion of fibers
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
pipeline
UPC یا ALU که در بلاکهایی ساخته شده است و دستورات را در مراحل اجرا میکند
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
pipelines
UPC یا ALU که در بلاکهایی ساخته شده است و دستورات را در مراحل اجرا میکند
The twins look just like each other.
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
interacting
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacts
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted
برای عمل کردن روی یکدیگر
interact
برای عمل کردن روی یکدیگر
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
deme
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
back formation
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
data chaining
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
laceria
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com