Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
Other Matches
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
corporation
شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
corporations
شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
finance company
شرکت تامین مالی
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
Our company has some pecuniary difficulties .
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
corporation
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporate model
نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
letterhead
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
class b allotment
کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
parent company
شرکت مادر شرکت مرکزی
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate
شرکت شرکت سهامی
business group
شرکت سهامی
[شرکت]
frankpledge
مسئول
answerable
مسئول
responsible
مسئول
liable
مسئول
accountable
مسئول
warden
مسئول
responsive
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
lineman's plier
انبردست مسئول خط
in charge
<idiom>
مسئول بودن
accountable
مسئول حساب
issue commissary
مسئول توزیع
furnace man
مسئول کوره
furnace attendant
مسئول کوره
liable for damages
مسئول خسارات
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
account
مسئول بودن
undertaking
جواب گو مسئول
undertakers
جواب گو مسئول
undertaker
جواب گو مسئول
wagon master
مسئول واگن
to hold responsible
مسئول قراردادن
to hold responsible
مسئول کردن
officer on duty
افسر مسئول
authoring system
سیستم مسئول
helmsmen
مسئول سکان
helmsman
مسئول سکان
supplies officer
مسئول مواد
purchasing officer
مسئول خرید
custodians
مسئول سرپرست
cupola tender
مسئول کوره
cryptographer
مسئول رمز
data administrator
مسئول داده ها
custodian
مسئول مرموزات
custodian
مسئول سرپرست
officer in charge
افسر مسئول
custodians
مسئول مرموزات
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
irresponsibly
بطور غیر مسئول
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
corespondent
مسئول جواب گویی
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
captain of the top
مسئول گروه کار
officer in charge
افسر مسئول اجرا
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
tallyman
مسئول کنترل محموله
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
range officer
افسر مسئول میدان تیر
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
de jure
حقوقی
soundex code
کد حقوقی
jural
حقوقی
legal
حقوقی
juridical
حقوقی
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
civil proceedings
اقدامات حقوقی
commentaries
تفسیر حقوقی
solicitor
مشاور حقوقی
solicitors
مشاور حقوقی
commentary
تفسیر حقوقی
pay voucher
سند حقوقی
pay voucher
حواله حقوقی
soundex code
کد حقوقی پرسنلی
jeopardy
گرفتاری حقوقی
legal counsel
مشاور حقوقی
Legal Advisor
مشاور حقوقی
artificial persons
اشخاص حقوقی
pay grade
ضریب حقوقی
medicolegal
پزشکی- حقوقی
legal committee
کمیته حقوقی
legal responsibility
مسئوولیت حقوقی
legal personality
شخصیت حقوقی
legal person
شخص حقوقی
legal fiction
تصور حقوقی
legal entity
شخص حقوقی
juridical personality
شخصیت حقوقی
juridically
از لحاظ حقوقی
juristically
از لحاظ حقوقی
law agent
نماینده حقوقی
legal adviser
مشاور حقوقی
legal advisor
مشاور حقوقی
civil
داخلی حقوقی
legal
مشروع حقوقی
jurisprudence
علم حقوقی
law term
اصطلاح حقوقی
legal department
اداره حقوقی
corporate body
شخص حقوقی
juridical person
شخص حقوقی
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
action
جریان حقوقی تعقیب
military pay order
لیست حقوقی پرسنل
lawyer
مشاور حقوقی حقوقدان
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
lawyers
مشاور حقوقی حقوقدان
civil low
سیستم حقوقی رم باستان
in legal parlance
بزبان یا عباراتی حقوقی
isonomy
تساوی سیاسی و حقوقی
civil action
دعوی مدنی یا حقوقی
actions
جریان حقوقی تعقیب
jurisconsult
فقیه مشاور حقوقی
indictable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com