Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
wayfarer
مسافر پیاده
wayfarers
مسافر پیاده
foot passenger
مسافر پیاده
ganger
مسافر پیاده
Search result with all words
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
Other Matches
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
travellers
مسافر
passengers
مسافر
passenger
مسافر
pilgrim
مسافر
viator
مسافر
on the road
مسافر
peregrinator
مسافر
farer
مسافر
lodgers
مسافر
pilgrims
مسافر
roomer
مسافر
travelers
مسافر
trippers
مسافر
traveler
مسافر
tripper
مسافر
lodger
مسافر
traveller
مسافر
hare
مسافر بی بلیط
stow away
مسافر قاچاق
shipper
مسافر کشتی
hares
مسافر بی بلیط
spaceman
مسافر فضایی
spacemen
مسافر فضایی
westbound
مسافر مغرب
trekker
مسافر باگاری
stowaways
مسافر قاچاق
fare
کرایه مسافر
fares
کرایه مسافر
fared
کرایه مسافر
stowaway
مسافر قاچاق
stowaway
مسافر مخفی
passage money
کرایه مسافر
faring
کرایه مسافر
stowaways
مسافر مخفی
peregrine
ازخارجه امده مسافر
baggage
بار و بنهء مسافر
birds of passage
مرغان مهاجریا مسافر
pick up
سوار کردن مسافر
take on
مسافر سوار کردن
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
mess gear
جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess kit
جعبه فروف سرباز یا مسافر
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
car passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
limited train
قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
voyager
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
voyagers
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
The passenger was admitted into the USA.
به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
boat trains
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
boat train
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
walkway
پیاده رو
walkways
پیاده رو
footpath
پیاده رو
dismounted
پیاده
pavements
پیاده رو
sidewalk
پیاده رو
peripatetic
پیاده رو
infantry
پیاده
pedestrian
پیاده
sidewalks
پیاده رو
pedestrians
پیاده
pavement
پیاده رو
side walk
پیاده رو
pedestrian bridge
پل پیاده رو
footpaths
پیاده رو
afoot
پیاده
ganway
پل پیاده رو
foot bank
پیاده رو
footway
پیاده رو
foot infantry
پیاده
footer
پیاده رو
impledge
پیاده
foot slogger
پیاده
walk
پیاده رو
pignorate
پیاده
foot bridge
پل پیاده رو
walked
پیاده رو
paths
پیاده رو
walks
پیاده رو
infantry man
پیاده
on of
پیاده
path
پیاده رو
footpad
راهزن پیاده
wayfaring
پیاده روی
foot passenger
پیاده پا رهسپار
foot infantry
پیاده نظام
foot slugger
سرباز پیاده
turnable foot bridge
پل پیاده رو گردان
infantry man
سرباز پیاده
walkabout
مسافرت پیاده
on foot
پای پیاده
on foot
به صورت پیاده
get down
پیاده شدن
knight of the road
راهزن پیاده
impledge
پیاده شطرنج
pedestrianism
پیاده روی
grabby
سرباز پیاده
infantry
پیاده نظام
footsoldier
سرباز پیاده
walkabout
گردش پیاده
pignorate
پیاده شطرنج
demodulation
پیاده کردن
rifle man
سرباز پیاده
torero
گاوباز پیاده
to ride shanks's mare
پیاده رفتن
to pad the hoof
پیاده رفتن
to pad it
پیاده رفتن
to pad aroad
پیاده رفتن
to go on foot
پیاده رفتن
armored infantry
پیاده زرهی
set down
پیاده کردن
counterpawn
پیاده متقابل
skirmisher
پیاده نظام
armored infantry
پیاده مکانیزه
take down
پیاده کردن
demodulator
پیاده کننده
disassemble
پیاده کردن
promotion
ترفیع پیاده
promotions
ترفیع پیاده
mechanized
پیاده زرهی
hike
پیاده روی
hiked
پیاده روی
hikes
پیاده روی
hiking
پیاده روی
unset
پیاده کردن
infantry
سرباز پیاده
pedestrian crossing
گذرگاه پیاده
pedestrian crossings
گذرگاه پیاده
dismantlement
پیاده کردن
disembarkation
پیاده شدن
regiment of f.
هنگ پیاده
banquette
نیمکت پیاده رو
disembark
پیاده شدن
disembarked
پیاده کردن
disembarked
پیاده شدن
disembarking
پیاده کردن
disembarking
پیاده شدن
disembarks
پیاده کردن
disembarks
پیاده شدن
dismount
پیاده کردن
dismounting
پیاده کردن
disembark
پیاده کردن
humps
پیاده روی
humping
پیاده روی
pad
دزد پیاده
pads
دزد پیاده
dismantle
پیاده کردن
dismantled
پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن
dismantling
پیاده کردن
to get off
پیاده شدن از
implementation
پیاده سازی
hump
پیاده روی
dismounts
پیاده کردن
alights
پیاده شدن
kerbs
جدول پیاده رو
alighting
پیاده شدن
zebra crossings
خط عابر پیاده
pawn
پیاده شطرنج
zebra crossing
خط عابر پیاده
alighted
پیاده شدن
to walk . To go on foot.
پیاده رفتن
pawns
پیاده شطرنج
footbridge
پل پیاده روی
pawning
پیاده شطرنج
footbridge
پل پیاده روها
pawned
پیاده شطرنج
footbridges
پل پیاده روی
kerbs
حاشیه پیاده رو
alight
پیاده شدن
footbridges
پل پیاده روها
walkabouts
گردش پیاده
kerb
جدول پیاده رو
walkabouts
مسافرت پیاده
kerb
حاشیه پیاده رو
dismantled
پیاده کردن موتور
pawn roller
پیاده رانی شطرنج
dismantle
پیاده کردن موتور
staking
پیاده کردن مسیر
fee pawn
پیاده ازاد شطرنج
infantrymen
جمعی پیاده نظام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com