Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (35 milliseconds)
English
Persian
turn over
<idiom>
موتور را روشن کردن
Search result with all words
run
به کار انداختن روشن کردن موتور
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
Other Matches
to leave on
روشن گذاشتن
[موتور یا خودرو]
to catch
[to start]
روشن شدن
[مثال موتور]
The engine won't start.
موتور روشن نمی شود.
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit
روز روشن روشن کردن
daylight
روز روشن روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
motoring
گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
engine
موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
external combustion engine
موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting
نصب موتور قرارگاه موتور
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
dismantling
پیاده کردن موتور
dismantles
پیاده کردن موتور
dismantle
پیاده کردن موتور
tune up
موتور را تنظیم کردن
dismantled
پیاده کردن موتور
motoring of generator
موتور کردن مولد
disassembly
پیاده کردن موتور
prime
گرم کردن موتور
primed
گرم کردن موتور
primes
گرم کردن موتور
power on
روشن کردن
lightest
روشن کردن
lighted
روشن کردن
elucidated
روشن کردن
refreshed
روشن کردن
clear
: روشن کردن
brightening
روشن کردن
brightens
روشن کردن
clarifies
روشن کردن
fire up
روشن کردن
power up
روشن کردن
elucidate
روشن کردن
clarifying
روشن کردن
refresh
روشن کردن
illume
روشن کردن
clarify
روشن کردن
brighten
روشن کردن
to bring tl light
روشن کردن
to switch on
روشن کردن
clearer
: روشن کردن
brightened
روشن کردن
refreshes
روشن کردن
elucidating
روشن کردن
to shed light on
روشن کردن
to clear up
روشن کردن
clearest
: روشن کردن
illuminating
روشن کردن
illuminate
روشن کردن
illumine
روشن کردن
emblaze
روشن کردن
ignite
روشن کردن
to fire up
روشن کردن
light
روشن کردن
turn on
روشن کردن
illuminates
روشن کردن
lumine
روشن کردن
ignites
روشن کردن
illumining
روشن کردن
ignited
روشن کردن
illumines
روشن کردن
elucidates
روشن کردن
illumined
روشن کردن
igniting
روشن کردن
relume
روشن کردن
clears
: روشن کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
reengine
دارای موتور تازه کردن
clarify
روشن کردن یا شدن
to light a cigarette
سیگاری را روشن کردن
ignites
روشن کردن گیراندن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
igniting
روشن کردن گیراندن
lightening
درخشیدن روشن کردن
lightens
درخشیدن روشن کردن
explicate
روشن کردن فاهرکردن
clarifies
روشن کردن یا شدن
owl light
کمی روشن کردن
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
cold start
دوباره روشن کردن
colder
روشن کردن یک کامپیوتر
ignited
روشن کردن گیراندن
to kindle
آتش روشن کردن
lighten
درخشیدن روشن کردن
explicated
روشن کردن فاهرکردن
explicates
روشن کردن فاهرکردن
explicating
روشن کردن فاهرکردن
to play with fire
آتش روشن کردن
lightened
درخشیدن روشن کردن
clarifying
روشن کردن یا شدن
ignite
روشن کردن گیراندن
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
to make something clear
چیزی را روشن کردن
coldest
روشن کردن یک کامپیوتر
To light ( kindle) a fire.
آتش روشن کردن
refurbish
روشن و تازه کردن
illuminating
روشن کردن منطقه
illuminate
روشن کردن منطقه
refurbished
روشن و تازه کردن
refurbishes
روشن و تازه کردن
colds
روشن کردن یک کامپیوتر
restart
روشن کردن دوباره
to bring out in relief
برجسته یا روشن کردن
To light a fire .
آتش روشن کردن
refurbishing
روشن و تازه کردن
illuminates
روشن کردن منطقه
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
turn on
<idiom>
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
cooling drag
پسای ناشی از خنک کردن موتور
glided
پرواز کردن بدون نیروی موتور
disassemble
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
glide
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glides
پرواز کردن بدون نیروی موتور
clearer
پیام کشف روشن کردن
shine
براق کردن روشن شدن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
clearest
پیام کشف روشن کردن
enucleate
روشن کردن توضیح دادن
clear
پیام کشف روشن کردن
shines
براق کردن روشن شدن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
alighting
روشن کردن اتش زدن
alights
روشن کردن اتش زدن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
alight
روشن کردن اتش زدن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
alighted
روشن کردن اتش زدن
clears
پیام کشف روشن کردن
upstart
یکه خوردن روشن کردن
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
illuminations
روشن کردن منطقه روشنایی
to turn on
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
upstarts
یکه خوردن روشن کردن
illumination
روشن کردن منطقه روشنایی
flat twin engine
موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
double squirrel cage motor
موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
refreshes
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
refresh
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
refreshed
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
تکلیف کار خود را روشن کردن
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illumination by reflection
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
formats
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
format
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
coldest
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
switch
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colds
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
switched
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
switches
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colds
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
autos
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
auto
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
single phase induction motor
موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
picturing
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com