English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
Other Matches
insulation strength استحکام ایزولاسیون استحکام عایق بندی استحکام عایق کاری
strength ratio نسبت استحکام
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
stringer قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
stringers قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
climate for growth شرایط لازم برای رشد
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
counter fert دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
box beam wing نوعی ساختمان بال با محورطولی اصلی و دیوارهایی برای شکل دادن و استحکام بال
ridge bone استحکام
solidification استحکام
strengths استحکام
substance استحکام
consistency استحکام
backbones استحکام
strength استحکام
staying power استحکام
substances استحکام
rigidification استحکام
rigidity استحکام
strenght استحکام
consistence استحکام
backbone استحکام
solidity استحکام
resistance استحکام
consistent استحکام
instable بی استحکام
fortifications استحکام
fortification استحکام
formidableness استحکام
reinforcement استحکام
tensile strength استحکام کششی
crimping groove شیار استحکام
dielectric strength استحکام شکست
impact strength استحکام برخورد
disruptive strength استحکام انقطاع
initial strength استحکام اولیه
consolidation استحکام تحکیم
torsional strength استحکام پیچشی
compression strength استحکام فشاری
structrual stability استحکام ساختمانی
impact strength استحکام ضربهای
gritted استحکام نخاله
cube commpression strenght استحکام ریشهای
grit استحکام نخاله
consistence ثبات استحکام
gritting استحکام نخاله
stableness استواری استحکام
granite سختی استحکام
coefficient of consolidation ضریب استحکام
consistency ثبات استحکام
stability استواری استحکام
stability استحکام مقاومت
fatigue strength استحکام خستگی
fortifiable قابل استحکام
formidability استحکام بزرگی
transverse bending strength استحکام خمشی
high temperature strength استحکام حرارتی
filler میله استحکام
fillers میله استحکام
strength properties خصوصیات استحکام
knot strength استحکام گره
buckling strength استحکام خمشی
dielectric strength استحکام دی الکتریک
solidification انجماد استحکام
hot strength استحکام گرمایی
gussets بست استحکام خرپاها
gusset بست استحکام خرپاها
artificial aging افزایش استحکام الومینیوم
torsional rigidity استحکام در مقابل پیچش
izod impact strength استحکام ضربه ایزوتوپ
high strength cast iron چدن با استحکام عالی
intrinsic fatigue strength استحکام فرسودگی ذاتی
torsional fatigue strength استحکام فرسودگی پیچشی
high strength steel فولاد با استحکام عالی
tracking resistance استحکام جریان خزشی
ultimate strength مقاومت یا استحکام نهایی
thermostability قابلیت استحکام در مقابل حرارت
epaulement استحکام موقتی جناحی مترس
serigraph استحکام سنج تار ابریشم
serigraphy ازمایش استحکام تار ابریشم
ultimate tensile strength حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
breastwork استحکام یاسنگر موقتی نرده بندی عرشه جلو کشتی
beef up افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
overcasting شیرازه بافی [جهت افزایش استحکام لبه های فرش و تزئین تارهای انتهائی]
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
requirements شرایط لازم
necessary conditions شرایط لازم
qualifications شرایط لازم
makings شرایط لازم
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
qualified دارای شرایط لازم
unqualified فاقد شرایط لازم
ineligible فاقد شرایط لازم
possessing the necessary qualifications واجد شرایط لازم
ineligibility فقدان شرایط لازم
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
bending fatigue strength مقاومت تناوبی خمش استحکام استانه خمش
frangible bullet گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
over stretched wrap نخ چله بیش از حد کشیده شده [این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
whisker کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
Mercerization مرسیزاسیون [این عمل شیمیایی بر روی نخ های پنبه ای توسط مواد قلیائی و در محیط تحت فشار انجام گرفته تا علاوه بر افزایش استحکام نخ، حالتی درخشنده نیز به آن افزوده شود.]
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
sizing آهارزنی [گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
employment gap مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
landing wires سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
machines کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machined کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
venturi کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
eligible واجد شرایط برای انتخاب شدن
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
raptatory لازم برای شکار
hydration water اب لازم برای ابش
raptatorial لازم برای شکار
mantling مواد لازم برای پوشش
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com