English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
status quo وضع کنونی حالت طبیعی
Other Matches
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
naturalness حالت طبیعی ذاتی
abnormalcy حالت غیر طبیعی
natural erosion فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupts به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupting به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
physiographic وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
current cell سل کنونی
present-day کنونی
modern کنونی
as it is با وضعیت کنونی
as matters stand با وضع کنونی
current drive گرداننده کنونی
title-holders قهرمان کنونی
actual state of affairs اوضاع کنونی
title-holder قهرمان کنونی
as matters stand با وضع کنونی
In the light of present circumstances. باتوجه به اوضاع کنونی
instants ماه کنونی مثال
instant ماه کنونی مثال
naturalism فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
present کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
first world کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
presents کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
presented کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
presenting کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
clavichord یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
marginal case حالت نهائی حالت حدی
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
status quo وضع کنونی وضع موجود
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
normal طبیعی
natural bridge پل طبیعی
silvan طبیعی
crude copper مس طبیعی
homebred طبیعی
home born طبیعی
innate طبیعی
natural right حق طبیعی
natural foundation پی طبیعی
naturals طبیعی
natural طبیعی
physical طبیعی
indigenous طبیعی
normalize طبیعی کردن
natural bed بستر طبیعی
naturalness طبیعی بودن
natural capacity فرفیت طبیعی
normalizes طبیعی کردن
intrinsic طبیعی ذهنی
metaphisical غیر طبیعی
native language زبان طبیعی
natively بطور طبیعی
natrual cement سیمان طبیعی
pozzolan earth سیمان طبیعی
propensity تمایل طبیعی
propensities تمایل طبیعی
natural abundace فراوانی طبیعی
natural agents عوامل طبیعی
natural asphalt اسفالت طبیعی
natural asphalt قیر طبیعی
normalising طبیعی کردن
natural erosion فرسایش طبیعی
natural excitation تحریک طبیعی
glaciers یخچال طبیعی
natural frequency بسامد طبیعی
natural frequency فرکانس طبیعی
glacier یخچال طبیعی
standard طبیعی یا معمولی
physiology علم طبیعی
aptitude تمایل طبیعی
aptitudes تمایل طبیعی
natural endowments موهبت طبیعی
normalises طبیعی کردن
standards طبیعی یا معمولی
normalised طبیعی کردن
natural disaster بلایای طبیعی
natural disaster حوادث طبیعی بد
natural easement حق ارتفاق طبیعی
natural economy اقتصاد طبیعی
natural endowment موهبت طبیعی
natural ground زمین طبیعی
bees wax موم طبیعی
natural gas گاز طبیعی
emmetropia بینایی طبیعی
emmetropis بینایی طبیعی
in situ در جای طبیعی
eupnoea تنفس طبیعی
full scale اندازه طبیعی
physically با قواعد طبیعی
natural resources منابع طبیعی
full-size اندازه طبیعی
preternatural غیر طبیعی
preternatural مافوق طبیعی
au naturel بحالت طبیعی
asphaltite قیر طبیعی
continuous climbing صعود طبیعی
asphaltic bitumen قیر طبیعی
apparence شباهت طبیعی
phenomenon اثر طبیعی
natural competition رقابت طبیعی
crude gas گاز طبیعی
debris مانده طبیعی
supernatural فوق طبیعی
supernatural ماوراء طبیعی
full size اندازه طبیعی
uncanny غیر طبیعی
galenite سرب طبیعی
inartificial طبیعی غیرصنعتی
falsetto غیر طبیعی
natural history تاریخ طبیعی
matten of course چیز طبیعی
matter of course چیز طبیعی
subnormal غیر طبیعی
falsettos غیر طبیعی
in vivo در محیط طبیعی
guardian by nature قیم طبیعی
preposterous غیر طبیعی
physical sciences علوم طبیعی
hevea rubber لاستیک طبیعی
natural rubber لاستیک طبیعی
natural sciences علوم طبیعی
naturalising طبیعی شدن
immanent justice عدالت طبیعی
naturalize طبیعی شدن
naturalizes طبیعی شدن
naturalizing طبیعی شدن
natural selection انتخاب طبیعی
naturally بطور طبیعی
physico theology الهیات طبیعی
physios پیشوند طبیعی
unnaturally غیر طبیعی
physio پیشوند طبیعی
physical science علوم طبیعی
natural childbirth زایمان طبیعی
physiography جغرافیای طبیعی
orthochromatic رنگ طبیعی
jardin anglo-chinois باغچه طبیعی
natural ventilation تهویه طبیعی
natural vibration نوسان طبیعی
natural year سال طبیعی
naturalistic observation مشاهده طبیعی
nature reserve اندوختگاه طبیعی
neperian logarithm لگاریتم طبیعی
nonrepresentational غیر طبیعی
normal fault گسل طبیعی
original ground زمین طبیعی
unnatural غیر طبیعی
life sciences علوم طبیعی
landscape منظره طبیعی
secundine naturam بطور طبیعی
tincal or kal بوره طبیعی
tincal بوره طبیعی
terrestrial occurrence وفور طبیعی
tegmentum پوست طبیعی
tegmen پوشش طبیعی
pudding stone شفته طبیعی
resource endowment منابع طبیعی
landscaped منظره طبیعی
landscapes منظره طبیعی
trass سیمان طبیعی
life science علوم طبیعی
war of the elements انقلابات طبیعی
seeps تراوش طبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com