English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
retreating chin چانه عقب رفته
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
haggles چانه
chins چانه
haggling چانه
mentum چانه
ago چانه
chin چانه
haggled چانه
chaffer چانه
haggle چانه
higgle چانه زدن
haggles چانه زدن
haggled چانه زدن
haggle چانه زدن
haggling چانه زدن
shaven chin چانه تراشیده
lanternjaws چانه دراز
lantern jawed چانه دراز
bargains چانه زدن
chinned دارای چانه
bargaining چانه زدن
bargain چانه زدن
bargained چانه زدن
collective bargaining چانه زنی
bargaining چانه زنی در معامله
bargain چانه زنی در معامله
chin stay بند زیر چانه
chapfallen دارای چانه اویزان
bargained چانه زنی در معامله
bargains چانه زنی در معامله
lantern jaw دارای چانه باریک
lantern jaw چانه باریک ودراز
wage bargain چانه زنی دستمزد
bargaining داد و ستد چانه زدن
bargained چانه زنی در معاملات معامله
bargains چانه زنی در معاملات معامله
bargain چانه زنی در معاملات معامله
bargaining چانه زنی در معاملات معامله
bargain داد و ستد چانه زدن
bargains داد و ستد چانه زدن
bargained داد و ستد چانه زدن
bargaining theory of wages نظریه چانه زنی مزدها
We have a neither bargained nor haggled , and the bride has been brought home. <proverb> نه چک زدیم نه چانه عروس آمد تو خانه.
uppercuts مشتی که اززیر به چانه حریف زده شود
uppercut مشتی که اززیر به چانه حریف زده شود
short tempered از جا در رفته
gradually رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
thrawart در رفته
by inches رفته رفته
gradually <adv.> رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
dislocated در رفته
in process of time رفته رفته
frenetical از جا در رفته
departed رفته
inchmeal رفته رفته
all in all روی هم رفته
on a par روی هم رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
averagly روی هم رفته
first and last روی هم رفته
all told روی هم رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
smudgier رنگ و رو رفته
madding از کوره در رفته
in the lump روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
truncated soil خاک رو رفته
in the a روی هم رفته
unbridle مهاردر رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
day a day روی هم رفته
smudgy رنگ و رو رفته
deep-set فرو رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
pulled تحلیل رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
averaging روی هم رفته
chafed پوست رفته
overseen غلط رفته
jitters از کوره در رفته
exhausted تحلیل رفته
pallid رنگ رفته
gone <adj.> از دست رفته
overall رویهم رفته
away غایب رفته
averages روی هم رفته
averaged روی هم رفته
neat شسته و رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
neater شسته و رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
neatest شسته و رفته
altogether روی هم رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
average روی هم رفته
overalls رویهم رفته
red-hot ازجادر رفته
consumptives تحلیل رفته
emaciated گوشت رفته
frantic ازکوره در رفته
consumptive تحلیل رفته
frenzied ازجا در رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
windswept بر باد رفته
defunct ازبین رفته
sunken فرو رفته
off shade رنگ رفته
cavetto [پخی تو رفته]
on average [on av.] روی هم رفته
averaged روی هم رفته
extinct ازبین رفته
revendication استردادزمین ازدست رفته
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
saddle nose بینی فرو رفته
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
ha-ha دیوار فرو رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
sunken eyes چشمان فرو رفته
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
As limp as a rag. شل واز حال رفته
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
you are mistaken خطا رفته اید
forged side سطح فرو رفته
powered توان از دست رفته
powering توان از دست رفته
powers توان از دست رفته
washed up بکلی تحلیل رفته
advanced pawn پیاده پیش رفته
pale رنگ رفته بی نور
he must have gone باید رفته باشد
he is off to the war رفته است به جنگ
paler رنگ رفته بی نور
furibund اشفته ازجادر رفته
palest رنگ رفته بی نور
immersed in debt فرو رفته در فرض
income forgone درامداز دست رفته
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
lost از دست رفته ضایع
neatest شسته و رفته مرتب
lost chain زنجیره از دست رفته
lorn از دست رفته بربادرفته
power توان از دست رفته
tacky رنگ ورو رفته
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
sold فروخته شده بفروش رفته
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
lost از دست رفته تلف شده
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
ingesta موادی که داخل بدن رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
bargained معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com