English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (38 milliseconds)
English Persian
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
Search result with all words
monitor برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
Other Matches
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
daylit روز روشن روشن کردن
daylight روز روشن روشن کردن
epexegetically برای روشن شدن معنی
carry light نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
retarding درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
elucidate روشن کردن
elucidated روشن کردن
refreshes روشن کردن
to clear up روشن کردن
elucidates روشن کردن
elucidating روشن کردن
lightest روشن کردن
igniting روشن کردن
illuminate روشن کردن
ignites روشن کردن
clearest : روشن کردن
light روشن کردن
illumine روشن کردن
illumined روشن کردن
illumines روشن کردن
illumining روشن کردن
lighted روشن کردن
clearer : روشن کردن
refresh روشن کردن
clears : روشن کردن
refreshed روشن کردن
fire up روشن کردن
ignite روشن کردن
power on روشن کردن
emblaze روشن کردن
lumine روشن کردن
illuminates روشن کردن
clear : روشن کردن
illuminating روشن کردن
ignited روشن کردن
turn on روشن کردن
to switch on روشن کردن
clarify روشن کردن
to fire up روشن کردن
brightens روشن کردن
brightening روشن کردن
clarifies روشن کردن
brightened روشن کردن
to bring tl light روشن کردن
brighten روشن کردن
power up روشن کردن
relume روشن کردن
to shed light on روشن کردن
illume روشن کردن
clarifying روشن کردن
to throw light upon روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
igniting روشن کردن گیراندن
clarify روشن کردن یا شدن
cold start دوباره روشن کردن
illuminates روشن کردن منطقه
clarifies روشن کردن یا شدن
turn over <idiom> موتور را روشن کردن
illuminate روشن کردن منطقه
colds روشن کردن یک کامپیوتر
To light a fire . آتش روشن کردن
coldest روشن کردن یک کامپیوتر
to make something clear چیزی را روشن کردن
ignites روشن کردن گیراندن
colder روشن کردن یک کامپیوتر
cold روشن کردن یک کامپیوتر
to start a car [to crank a car] [American English] ماشینی را روشن کردن
illuminating روشن کردن منطقه
refurbish روشن و تازه کردن
refurbished روشن و تازه کردن
refurbishes روشن و تازه کردن
owl light کمی روشن کردن
lighten درخشیدن روشن کردن
lightened درخشیدن روشن کردن
to bring out in relief برجسته یا روشن کردن
lightening درخشیدن روشن کردن
To light ( kindle) a fire. آتش روشن کردن
restart روشن کردن دوباره
refurbishing روشن و تازه کردن
lightens درخشیدن روشن کردن
clarifying روشن کردن یا شدن
ignited روشن کردن گیراندن
to play with fire آتش روشن کردن
explicate روشن کردن فاهرکردن
explicated روشن کردن فاهرکردن
explicates روشن کردن فاهرکردن
explicating روشن کردن فاهرکردن
to kindle آتش روشن کردن
ignite روشن کردن گیراندن
to light a cigarette سیگاری را روشن کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on <idiom> روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
alighting روشن کردن اتش زدن
shine براق کردن روشن شدن
alighted روشن کردن اتش زدن
enucleate روشن کردن توضیح دادن
enlighten روشن کردن تعلیم دادن
shines براق کردن روشن شدن
illuminations روشن کردن منطقه روشنایی
clears پیام کشف روشن کردن
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
alights روشن کردن اتش زدن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
upstart یکه خوردن روشن کردن
upstarts یکه خوردن روشن کردن
enlightening روشن کردن تعلیم دادن
clear پیام کشف روشن کردن
turn on بجریان انداختن روشن کردن
to turn on روشن کردن [کلید الکتریکی]
alight روشن کردن اتش زدن
clearest پیام کشف روشن کردن
search light illumination روشن کردن منطقه با نورافکن
enlightens روشن کردن تعلیم دادن
illumination روشن کردن منطقه روشنایی
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
clearer پیام کشف روشن کردن
to put one's affairs in order [to settle one's business] تکلیف کار خود را روشن کردن
runs به کار انداختن روشن کردن موتور
run به کار انداختن روشن کردن موتور
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
to kick-start a motorcycle موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
illume منور کردن روشن فکر ساختن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
shadow RAM ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colder خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
coldest روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
format تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
colds روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
formats تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
illumination by reflection روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
sensed روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
auto امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
autos امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
senses روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
sense روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
pictured که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
squawking در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
picturing که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com