English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
check کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checks کم یا متوقف کردن سرعت بدن
Other Matches
put under the ban متوقف کردن
halts متوقف کردن
halted متوقف کردن
halt متوقف کردن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
gravel شن دار متوقف کردن
stopped متوقف کردن ایستگاه
stopping the work متوقف کردن کار
stop متوقف کردن ایستگاه
stopping متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill ترافیک را متوقف کردن
stops متوقف کردن ایستگاه
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
phaseout تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
tie up <idiom> آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
fielding متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to suspend payment پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
cancellation عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
aborted متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
abort متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cancels متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
lay to rest <idiom> رها کردن ،متوقف کردن
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
throw a monkey wrench into <idiom> آرام آرام متوقف کردن چیزی
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
spanked با سرعت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
rates سرعت ارزیابی کردن
barrels با سرعت زیادحرکت کردن
barrel با سرعت زیادحرکت کردن
rate سرعت ارزیابی کردن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
fleet هدف متحرک با سرعت حرکت کردن
crossover متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
fleets هدف متحرک با سرعت حرکت کردن
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
stall out کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
float ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
installed متوقف
insolvent متوقف
halt متوقف
dead in the water متوقف در اب
crashingly متوقف
crashing متوقف
crashed متوقف
abeyant abeyance متوقف
halts متوقف
abeyant متوقف
halted متوقف
crashes متوقف
crash متوقف
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
slap down متوقف ساختن
stopped متوقف کننده
stopping متوقف کننده
pt down متوقف ساختن
stop متوقف کننده
stoppers متوقف کننده
let up <idiom> کم کم متوقف شدن
stand fast متوقف شدن
hold on <idiom> متوقف شدن
stopper متوقف کننده
stopple متوقف کننده
fetch up متوقف شدن
suppressible متوقف کردنی
dead in the water متوقف در دریا
come to a stand متوقف شدن
stops متوقف کننده
to put to a pause متوقف ساختن
to come to a stand متوقف شدن
lay off متوقف ساختن
halt متوقف شدن
throwbacks متوقف سازی
pull-ins متوقف شدن
throwback متوقف سازی
holding attack تک متوقف کننده
halts متوقف شدن
halted متوقف شدن
pull-in متوقف شدن
pull in متوقف شدن
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
put down <idiom> بازور متوقف کرن
straying که متوقف نشده باشد
halted فرآیند را متوقف میکند.
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
crashingly متوقف شدن ناگهانی
windbound متوقف دراثر باد
halts فرآیند را متوقف میکند.
halt فرآیند را متوقف میکند.
crashes متوقف شدن ناگهانی
strays که متوقف نشده باشد
crash متوقف شدن ناگهانی
crashing متوقف شدن ناگهانی
taper off تدریجا متوقف شدن
stray که متوقف نشده باشد
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
crashed متوقف شدن ناگهانی
hot dog skiing اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
to stop taking [pills] , [to go off a drug] متوقف شدن [از خوردن قرص]
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
arresting system reset unit متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
flameout متوقف ساختن موتور هواپیما
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
to bung با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
to bung up با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
cry down چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
forcing ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
loops حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
looped حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
stops دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopped دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
dragged ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
deceleration time زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drags ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com