Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
Other Matches
be your own worst enemy
<idiom>
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
logos
پیامبر
prophet
پیامبر
companions of the prophet
اصحاب پیامبر
abraham
ابراهیم پیامبر
abraam
ابراهیم پیامبر
family of the prophet
اهل بیت پیامبر
japheth
یافث فرزند نوح پیامبر
he pays his own money
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
terren
سرزمین
land n
سرزمین
eldorado
سرزمین زر
mainland
سرزمین
terrain
سرزمین
land
سرزمین
territories
سرزمین
territory
سرزمین
clime
سرزمین
region
سرزمین
regions
سرزمین
climes
سرزمین
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
cloud-cuckoo-land
سرزمین اوهام
spatial planning
امایش سرزمین
land
سرزمین دیار
land
سرزمین عرصه
wilderness
سرزمین نارام
wildernesses
سرزمین نارام
ice field
سرزمین یخی
southland
سرزمین جنوب
mother land
سرزمین مادری
no man's land
سرزمین بی صاحب
rough country
سرزمین ناهموار
el dorado
سرزمین زر کشورزرخیز
wonderlands
سرزمین پرنعمت
wonderlands
سرزمین عجایب
wonderland
سرزمین پرنعمت
wonderland
سرزمین عجایب
terrene
زمین سرزمین
land mass
سرزمین بزرگ
canaan
سرزمین موعوداسرائیل
immeasureable land
سرزمین بیکران
cloudworld
سرزمین پریان
fertile land
سرزمین حاصلخیز
fertile land
سرزمین بارور
Wales
سرزمین ویلز
annexation of territory
الحاق سرزمین
land masses
سرزمین بزرگ
homelands
سرزمین ابا و اجدادی
homeland
سرزمین ابا و اجدادی
ornis
کلیه مرغان یک سرزمین
occupied territory
سرزمین اشغال شده
mandated territory
سرزمین تحت قیمومت
dreamland
سرزمین خواب وخیال
cloud-cuckoo-land
سرزمین خواب و خیال
in iranian territory
در خاک
[سرزمین]
ایران
homeland
سرزمین پدر و مادر
home
سرزمین پدر و مادر
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
soils
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
light latitudes
نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
soiling
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
A part of Iranian territory.
بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
soil
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
shangri
شهر زیبا سرزمین دلخواه
avifauna
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
flora
کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
fauna
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
wildernesses
صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
swale
سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
wilderness
صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
himself
خودش
itself
خودش
herself
خودش
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
in his own name
بخاطر خودش
number one
<idiom>
برای دل خودش
it tells its own tale
از خودش پیداست
to his own profit
بفایده خودش
in his own similitude
مانند خودش
in his own similitude
بصورت خودش
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
herself
خود ان زن خودش را
in his own name
به اسم خودش
in his own hand writing
بخط خودش
She pressed the child to her side.
بچه را به خودش چسباند
his hat cover his fanily
خودش است و کلاهش
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
his own car
[car of his own]
خودروی خودش
[مرد]
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
he pays his own money
پولش را خودش میدهد
There he is in the flesh. there he is as large as life.
خودش حی وحاضر است
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
It is her all right.
خود خودش است
He is behind it . He is at the bottom of it.
زیر سر خودش است
Hear it in his own words.
از زبان خودش بشنوید
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
خودش را عقل کل می داند
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
mandatory power
دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He lowered himself in the esteem of his friends.
خودش را از چشم دوستانش انداخت
The letter is in his own handwriting .
نامه بخط خودش است
He fabcies himself as a writer (author).
به خیال خودش نویسنده است
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies .
کار دست خودش داد
all his g.are swans
غازهای خودش همه غوهستند
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He fouled his reputation .
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She only thinks of her self . she is self – centered.
فقط بفکر خودش است
She fabricates them. she makes them up .
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
He was quite a fellow in his day.
زمانی برای خودش آدمی بود
it pulls its weight
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
One must uphold ones dignity.
احترام هر کسی دست خودش است
autoinoculation
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
condominiums
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
He did away with himself .
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breezing
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self.
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
breezed
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
get what's coming to one
<idiom>
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
autogamous
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
fricandeau
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
prime
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
He went underground to avoid arrest.
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He forced his way thru the crowd .
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
primed
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
breezes
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primes
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
range
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
خانه خانه کردن
antigens
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
twicer
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
antigen
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
automatics
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word.
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answered
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
fractal
<adv.>
<noun>
شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler
کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man .
برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu
واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
Middle East
سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease
وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing
کار کار خودش است
external
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
her house
خانه اش
her house
خانه ان زن
materfamilias
زن خانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com