English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
hand rail نرده
hand rail جان پناه
hand rail دستگیره نرده
hand rail جانپناه
hand rail دست انداز
hand rail دست انداز نرده
Other Matches
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
Hand to hand fighting جنگ تن به تن
pass from hand to hand ترتب ایادی
by rail باقطار
by rail با راه اهن
rail خط اهن
z rail ریل یا شینه "زد"
rail شینه
rail سرکوفت طعنه
rail توبیخ
rail سرزنش
rail نرده
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
rail الت میانی در و پنجره
rail وادارمیانی در و پنجره
rail ریل
rail ریل خط اهن
rail دست انداز کمرکش در و پنجره
third rail ریل کنتاکت
per rail با راه اهن
sill rail ریلپایه
hug the rail غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
side rail ریلکناری
balance rail ریلتوازن
safety rail سپرامنیتی
running rail ریلسیار
check-rail ریلتنظیم
closure rail ریلفرعی
guard rail نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
free on rail تحویل در راه اهن
frieze-rail نرده پیشخوان
grab a rail خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
cross-rail اسکلت چوبی
fishplate rail ریل پشت بندی
fishplate rail ریل وصلهای
grooved rail ریل شیاردار
guard rail جان پناه
guard-rail ریل نگهدار حائل ریل
guard-rail نرده
guard rail نرده دست انداز راه پله
contact rail ریل کنتاکت
conductor rail ریل هادی شمش هادی
conductor rail شینه هادی
rail section بخشریل
bottom rail پاسار
rail track خطآهن
bullhead rail ریل سردوبل
rail track مسیرریل
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
rub rail ریلساینده
cross rail نردهمیانی
damper rail ریلدمبر
hammer rail ریلچکش
guide rail شینه راهنما
guide rail ریل راهنما
lock rail ریلقفلشده
metal rail ریلفلزی
rail joint اتصالریل
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
sliding rail ریلمتحرک
communion-rail نرده محراب
railroad rail ریل راه اهن
top rail ریلبالایی
rail tanker واگن مخزن دار
rail switch دوراهی
rail spike میخ یا پیچ ریل
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
rail capacity حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
rail capacity فرفیت راه اهن
towel rail میلهحوله
picture rail قابعکس
free on rail تحویل کالا روی قطار
post and rail مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
to rail a place گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
chair-rail [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
rail bond پل ریل
transport by rail حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
rail shuttle service سرویسانتقالریل
single rail logic منطق تک خطی
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
skidding door rail ریل زیر در کشویی
rail cambering machine دستگاه ریل خم کن
rail tank car واگن نفت کش
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
pedestrian guard rail جانپناه برای پیاده رو
double rail logic منطق دو خطی
single curtain rail ریلپردهتکی
film guide rail ریلراهنمایفیلم
bottom side rail ریللغزندهزیرین
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
missile launch rail ریل فراگیرنده موشک
top rail of sash حمایلریلی
double curtain rail میلهدوتاییپرده
to shift freight traffic from road to rail حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
top and bottom rail of door frame پاسار
hand in hand دست دردست یکدیگر
hand on تسلیم کردن
hand on پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand-out <idiom>
from hand to hand <idiom> از یک شخص به یک شخص دیگری
hand out خطای سرویس
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
hand off رد کردن توپ به یار
hand off کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand off رد کردن توپ
hand in hand دست بدست
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
hand in سمت زمین سرویس اسکواش
hand in سمت زمین سرویس
hand down <idiom> وصیت کردن
hand in <idiom> به کسی چیزی دادن
hand it to (someone) <idiom> به کسی اعتبار دادن
hand-me-down <idiom> بدش به من
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
hand out <idiom> از چیزهایی مشابه به هم دادن
hand-out <idiom> پاداش ،معمولا از طرف دولت
He must have a hand in it. حتما" دراینکار دست دارد
off hand فی البداهه
hand over <idiom>
take a hand at شرکت کردن در
on one hand ازیکسو
on hand در دست
on hand وسایل موجود درانبار
on hand موجود
to hand دردسترس
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
off hand بی مطالعه
to hand down بارث گذاشتن
near at hand دم دست
near at hand در دسترس
on one hand ازطرفی
on one hand ازیک طرف
right hand دست راست
to come to hand بدست امدن
to come to hand رسیدن
to get ones hand in دست یافتن به
to get ones hand in تسلط پیداکردن در
out of hand فورا
out of hand غیر قابل جلوگیری
one hand گرفتن توپ با یک دست
on the other hand ازطرف دیگر
on the other hand از سوی دیگر
near at hand نزدیک
to hand down بدوره بعدانتقال دادن
off hand بی تهیه
hand saw اره دستی
hand over تفویض کردن
hand over به قبض دادن
hand over فرستادن
hand over تحویل دادن
hand over تسلیم کردن
hand saw اره قد کن
under the hand of hand به امضای .....
to hand out از پنجره اویزان کردن
to hand over تحویل دادن
to hand over واگذارکردن
to take in hand دردست گرفتن
to take in hand بعهده گرفتن
under hand درنهان به پنهانی
under the hand of به امضای
in hand گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand در جریان
in hand در دست اقدام
hand out حریف دریافت کننده سرویس
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
on the one hand <adv.> یکی انکه
on the one hand <adv.> در یک طرف
hand-me-down ارزان
hand-me-down لباس ارزان ودوخته
hand me down ارزان
hand me down لباس ارزان ودوخته
hand-to-hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand دست به یقه
hand-to-hand دردسترس
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand نزدیک
hand to hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
hand to hand دست به یقه
on the other hand <adv.> طور دیگر
second hand نیم دار
at the hand of بوسیله
at the hand of بدست
at second hand بطور غیرمستقیم
at second hand از قول دیگری
at hand دم دست
at hand نزدیک
at first hand در وهله نخست
at first hand مستقیما
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com