English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
label-stop زانویی آبچکان
Other Matches
label رکورد حاوی مشخصات فایل ذخیره شده
label برچسبهای متحرک که روی کاغذ نصب میشود و وارد چاپگر می شوند
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label اتیکت
label یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
label قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label چاپ آدرسهای روی برچسب
label موضوع داده در رکورد که حاوی برچسب است
label چاپگر مخصوص برای چاپ آدرس ها روی برچسبهای متمادی
label مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
label اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
label برچسب زدن طبقه بندی کردن
label لقب اصطلاح خاص
label تکه باریک
label برچسب
label برچسب زدن
label مطلب
label متمم سند یانوشته
interior label برچسب مشخصات ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی
label record مدرک برچسب
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
label alignment هم ترازی مطلب
file label برچسب فایل
file label برچسب پرونده
external label برچسب خارجی
label prefix پیشوند مطلب
label prefix پیشوند برچسب
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
repeating label برچسب یا مطلب مکرر
statement label برچسب حکم
statement label برچسب جمله
adhesive label برچسب
adhesive label اتیکت
tape label برچسب نوار
header label برچسب سرامد
trailer label برچسب پشت بند
label holder نگهدارندهعنوان
label maker اتیکتساز
volume label برچسب حجم
undefined label برچسب تعریف نشده
volume label برچسب دیسک
data set label برچسب مجموعه داده ها
to stop [doing something] نگاه داشتن
to stop [doing something] دست کشیدن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
stop توقف انجام کار
until stop [up to the stop] تا جای توقف
non-stop یکسره
non-stop یک ریز
non-stop مدام
non-stop بیوقفه
non-stop بیتوقف
non-stop پایسته
non-stop پیوسته
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop over توقف کوتاه مدت
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop متوقف کردن ایستگاه
stop گیره
stop متوقف کننده
stop مانع
stop ایستگاه نقطه
stop توقف منزلگاه بین راه
stop برخورد
stop منع
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop ورجستن
stop جلوگیری منع
stop ایستادن
stop قطع کردن
stop استوپ داور بوکس
stop ناک دان
stop توقف
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop تعطیل کردن
stop مکث
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop خواباندن بند اوردن
stop انجام ندادن عملی
stop ایست
stop ایستاندن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop نگاه داشتن
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop سدکردن
stop ایستادن توقف کردن
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop button دکمهایست
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
bus stop ایستگاه اتوبوس
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
full stop وقفه کامل
stop rod میلهایستایی
stop key کلیداستپ
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
depth stop توقفعمیق
end stop بستتحتانی
ski stop ترمزاسکی
heel stop ترمزگیر
water stop اب بند
stop at intersection توقفدرتقاطع
full stop نقطه
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing! هل ندهید!
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
Stop nagging! نق نزن!
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
Stop pushing! عاجز نکنید !
to make a stop مکث کردن
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
stop cock شیر بستن جریان اب
stop cock شیرسماوری
elevation stop حد نهایی درجه
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
stop code کد توقف
stop dog علامت وقف
stop element عنصر ایست
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stop go policy سیاست تثبیت
stop go policy توسعه
stop hit دره
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop knob دکمه
stop cock شیر
stop lamp چراغ ترمز
stop gap وسیله یا چاره موقتی
dynamic stop ایست پویا
stop bit بیت ایست نما
safety stop ترمز خطر
sear stop مانع پایه اتش
sear stop مانع چخماق
sear stop ضامن چکاننده
door stop زبانه در
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
door stop دکمه کله قندی
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
program stop توقف برنامه
limit stop حد ایست
bar stop توقف میله
bar stop ضربه میله
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop bit ذرهء ایست نما
leave stop بازداشت
stop bit بیت توقف
flag stop ایست
to make a stop ایست کردن
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop street خیابان فرعی
stop the leave بازداشت کردن
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop valve شیر قطع جریان
stop watch ساعت وقت گذاری
stop volley جاخالی
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
flue stop دکمه ارگ
flue stop کلید ارگ
to bring to a stop موقوف کردن
to bring to a stop بس کردن جلو
to bring to a stop را گرفتن
to put a stop to موقوف کردن
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to را گرفتن
stop sign علامت توقف
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop light چراغ ترمز
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
flag stop توقف
stop instruction دستورالعمل توقف
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com