Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 161 (8 milliseconds)
English	Persian
oral stage	مرحله دهانی
Other Matches
oral	دهانی
oral	زبانی
oral	گفتاری
oral	از راه دهان
oral	شفاهی
oral dyskinesia	حرکت پریشی دهانی
oral cavity	حفرهدهانی
oral irrigator	آبریزدهانی
oral evidence	شهادت
oral reading	بلندخوانی
oral sadism	ازارگری دهانی
oral zone	ناحیه دهانی
oral test	ازمون شفاهی
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
oral evidence	شهادت شفاهی
oral evidence	گواهی
oral intercourse	رابطه جنسی دهانی
oral eroticism	شهوت دهانی
post oral	پشت دهنی
oral character	منش دهانی
oral evidence	دلیل شفاهی
oral dependence	وابستگی دهانی
oral passive type	سنخ دهانی- پذیرشی
oral aggressive type	سنخ دهانی- پرخاشی
oral trade test	ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
gray oral reading test	ازمون بلند خوانی گری
to go on the stage	بازیگرشدن
to go on the stage	اکترشدن
first stage	مرحلهاول
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
second stage	مرحلهدوم
third stage	مرحلهسوم
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
stage	مرحله
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	پرده گاه مرحله
stage	طبقه
stage	پایه وهله
stage	منزل
stage	صحنه
stage	صحنه نمایش
stage	در صحنه فاهرشدن
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
stage	چوب بست
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	مقام
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	نیمکت اویزان
stage	اشکوب
stage	اسکان دادن
stage	سکو
stage	درجه مرحله
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage director	مدیر نمایش
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
stage direction	کاگردانی
stage coach	دلیجان
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage direction	مدیریت
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set	تعویض سن
stage curtain	پردهنمایش
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage	حملباقایق
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
speed stage	سطح سرعت
speed stage	مرحله سرعت
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
stage clip	سطحنمایش
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
turbine stage	طبقه توربین
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
stage door	در عقب صحنه
stage doors	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری
mechanical stage	پایهمکانیکی
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
stage manager	کارگردان نمایش
anal stage	مرحله مقعدی
buffer stage	مرحله میانگیر
killer stage	صافی رنگ
converter stage	طبقه مبدل
developmental stage	مرحله تکوینی
developmental stage	مرحله پیشرفت
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
first audio stage	مرحله صوتی نخست
flood stage	تراز بحرانی طغیان
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
stage manager	مدیر نمایش
stage fright	صحنه هراسی
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage managers	مدیر نمایش
stage managers	کارگردان نمایش
stage manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-managing	کارگردانی کردن
input stage	طبقه ورودی
input stage	طبقه اولیه
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
stage-managed	اداره کردن
oedipal stage	مرحله ادیپی
modulator stage	طبقه مدولاسیون
main stage	عرشه اصلی
initial stage	طبقه نخستین
output stage	مرحله خروجی
main stage	طبقه اصلی
macro stage	مرحله کلان
phallic stage	مرحله التی
multi stage	چند مرحلهای
larval stage	مرحله کرمی
multi stage	چند طبقه
multi stage press	پرس چند طبقه
multi stage production	تولید چند مرحلهای
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
power output stage	طبقه خروجی
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
high pressure stage	طبقه فشار قوی
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
low power stage	طبقه کم قدرت
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
push pull stage	طبقه پوش- پول
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com