English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
single component gases گازهای تک جزیی
Other Matches
gases بنزین
gases اتومبیل رابنزین زدن
gases گازدار کردن
gases بنزین گازمعده
gases بخار
gases گاز
gases ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gases اعدام با گاز
gases باگازخفه کردن
acid gases گازهای اسیدی
diffusion of gases پخش گازها
burned gases گازهایسوختی
nerve gases گاز اعصاب
effusion of gases نشت گازها
diffusion of gases نشت گازها
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
d.c. component مولفه دی سی
component اجزاء
component خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component جزء در شیمی
component سازنده
component مولفه بردار
component عضو
component قسمت
component ترکیب کننده
component ترکیب دهنده
component مولفه
component جزء
component سازا
component جسمهای ترکیب کننده
component همنهند
component جزء سازنده
component عضو قسمت
component جزء ساختمانی
component قطعه
component عنصر
component همنه
building component اجزای ساختمان
electric component قطعه الکتریکی
frequency component اجزای فرکانس
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
homopolar component مولفه همقطب
idle component اجزاء کور
plain component متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
zero sequence component مولفه همقطب
component part جزء ساختمان
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
discrete component با مولفههای گسسته
discrete component مولفه گسسته
component operation عناصر عملیاتی
component life عمر قانونی یک وسیله
component forces نیروهای مولفه
component forces نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component drawing رسم قطعات
component drawing رسم جزیی
active component مولفه موثر
service component نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
wind component شاخه سمتی باد
wattless component جریان کور
wattless component جریان هرز
service component نیروی مسلح
three component theory نظریه سه مولفهای
reactive component جریان هرز
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
out of phase component مولفه بیرون از فاز
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component مولفه مماسی
magnetic component قطعه مغناطیسی
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
one component system سیستم یک جزیی
wind component مولفه مربوط به باد
component of a symmetrical system مولفه دستگاه متوازن
solid state component مولفهء حالت جامد
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail شاخه سمتی معبر حرکت
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
air force component نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
capacity component of spark بخش فرفیتی جرقه
component change order دستور تغییر قطعات یک وسیله
component change order دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
integrate electronic component قطعه الکترونیکی مجتمع
inductance component of spark پخش القایی جرقه
is he still single? ایا هنوز تک است
single up یک لا کردن طنابها
single value ارزش منحصر بفرد
is he still single? ایا هنوزعزب یا مجرد است
single zero صفرمنفرد
single یک نفره
single a زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
every single day <adv.> روز به روز
single واحد
single مسابقه یکنفره
single ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
single فرد
single قایق یک نفره
single عزب
single استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
single ریبون چاپگر که فقط یک بار قابل استفاده است
single منفرد
single تک
single تنها یک نفری
single انفرادی
single مجرد
single جدا کردن برگزیدن
single انتخاب کردن
single تنها
single فقط یک
every single day <adv.> بطور روزانه
single ازدواج نکرده
every single day <adv.> همه روز
every single day <adv.> هر روز
single last دوخت لب به لب
every single day <adv.> روزانه
every single day <adv.> روزبروز
every single day <adv.> بطور یومیه
single space تک فاصله تو هم
single line ردیف مجزا
single life انفرادی
single tax مالیات انفرادی
single life تجرد
single line مدار یک خطه مخابراتی درخواست مستقیم یا یک طرفه
single load بار تک
single minimum تک کمینه
single stage یک طبقهای
single tax مالیات واحد
single stage یک طبقه
single step تک مرحلهای
single purpose تک منظوره
single stepping پیمودن تک
single space در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
single tax مالیات بر درامد انفرادی
single stepping در یک مرحله انجام دادن یا شدن
single life زندگی مجردی
single phase برق یک فاز
single precision تک دقتی
single precision دقت واحد
single precision دقت تک
single perforated باروت یک سوراخه
single precision با دقت معمولی
single precision دقت یگانه
single reduction تقلیل سرعت تکی
single shot یکبارهای
single shot گلوله منفرد
single shot تک گلولهای تک تیر
single shot اسلحه تک تیر
single skinned یک پوسته
single skinned یک جداره
single sling باربردار یک بندی
single pole تک قطب
single pneumonia اماس یک شش
single phase تک فازه
single pole چوبدستی تکی اسکی
single throw یک لنگی
single track تک راهه
a single room یک اتاق یک نفره
with single cream با کرم یا خامه کم
single flight پرواز رفت
single-digit <adj.> تک رقمی
single sign-on ورود یگانه به سیستم [رایانه شناسی]
single yarn نخ یک لا [این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
single-digit <adj.> یک رقمی
single-use tableware ظروف یک بار مصرف
single line ردیف تکی
to be single-minded <idiom> مصمم بودن [اصطلاح]
single line خط مجزا
single-decker اتوبوسیکطبقه
single sex مدرسهباشگاهویاارگانغیرمختلط
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
single transposition نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
single unit یکان منفرد
single unit یکان مستقل
single user تک کاربری
single valued تک ارز
single valued تک ارزشی
single valued تک مقدار
single way switch کلید یکراهه
single whip قرقره قلاب تک قرقرهای
single reed نیتکی
single scull پارویتکنفره
single seat صندلییکنفره
single twist تکدورانی
single stepping دقت یگانه پیمودن یگانه
single cream خامهپرچرب
single parent بچهایکهفقطیاپدرویامادرداشتهباشد
single line خط تنها
single lane شاهراه یک خطه
single file به ستون یک حرکت کنید
single crystal تک بلور
single core هادی تک رشتهای
single core کابل یک رشتهای
single conductor هادی تک رشتهای
single conductor سیم تک رشتهای
single combat اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
single combat جنگ تن بتن
single bond پیوند ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com