English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
stop cock شیر بستن جریان اب
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر
Other Matches
cock :مثل خروس جنگیدن گوش ها را تیز وراست کردن
cock چخماق تفنگ
cock کج نهادگی کلاه
cock پرنده نر
cock خروس
cock-up شلوغی
to cock something up تباهی کردن
cock-up سر در گمی
to cock something up بهم زدن چیزی
cock چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cock-up خر تو خر
to cock something up زیرورو کردن چیزی
cock یک وری کردن
cock کج نهادن
cock مسلح کردن
cock eyed لوچ
bibb cock شیر اب سرکج
cock feather پر وصل به کمان
cock fight جنگ خروسان
cock fighting خروس بازی
cock eyed ناجور
turkey cock بوقلمون نر
cock eyed کودن
cock a hoop لافزن
cock a hoop شادومغرور
cock boat کرجی کوچک
pet cock شیر بخار
cock fighting بهم انداختن خروسان
cock horse اسپ
cock horse اسب چوبی
gauge cock اندازه نما
pete cock شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
pet cock شیر هوا
gland cock شیر جعبه اببندی
hay cock کومه مخروطی از علف خشک علف
hay cock تل علف
hay cock پشته علف
heath cock خروس کولی باقرقره سیاه نر
hen and cock مرغ وخروس
game cock خروس جنگی
pete cock شیربخار
pete cock شیر هوا
cock loft اطاق زیرشیروانی
cock of the walk پهلوان میدان
cock pheasant قرقاول نر
drain cock لوله تخلیه
discharge cock شیر تخلیه
weather cock باد نما ادم دمدمی مزاج
fighting cock خروس جنگی
shuttle cock توپ بدمینتون
sea cock شیر دریا
moor cock خروس کولی
cock-ups خر تو خر
cock-ups سر در گمی
cock-a-hoop شادی کنان
cock-ups شلوغی
cock a hoop سرمست
air cock شیر هواگیری
cock eyed احمق
half cock چخماق در حال نیم پا
at half cock از بند دوم رد شده
cock-a-hoop بادکنان
cock and bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story چاخان
oil drain cock شیر تخلیه روغن
cock-and-bull stories داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories چاخان
cock-and-bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story چاخان
cock a doodle doo نامی که بچه بخروس میدهد
cock a doodle doo قوقو
air relief cock مجرای تهویه
by product cock oven plant محصولات فرعی کک سازی
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop over توقف کوتاه مدت
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] دست کشیدن
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
to stop [doing something] نگاه داشتن
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
non-stop بیتوقف
non-stop یک ریز
non-stop مدام
non-stop بیوقفه
non-stop پایسته
non-stop پیوسته
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop off <idiom> توقف بین راه
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
until stop [up to the stop] تا جای توقف
non-stop یکسره
stop ایستاندن
stop توقف منزلگاه بین راه
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop خواباندن بند اوردن
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop توقف
stop سدکردن
stop مکث
stop منع
stop ایستگاه نقطه
stop مانع
stop قطع کردن
stop استوپ داور بوکس
stop ناک دان
stop ورجستن
stop برخورد
stop متوقف کردن ایستگاه
stop گیره
stop متوقف کننده
stop جلوگیری منع
stop تعطیل کردن
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop توقف انجام کار
stop انجام ندادن عملی
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop ایست
stop ایستادن توقف کردن
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop ایستادن
stop نگاه داشتن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
to make a stop ایست کردن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
full stop وقفه کامل
full stop نقطه
depth stop توقفعمیق
end stop بستتحتانی
heel stop ترمزگیر
ski stop ترمزاسکی
stop at intersection توقفدرتقاطع
stop button دکمهایست
stop key کلیداستپ
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop rod میلهایستایی
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
label-stop زانویی آبچکان
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing! هل ندهید!
Stop pushing! عاجز نکنید !
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
stop go policy سیاست تثبیت
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
Stop nagging! نق نزن!
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
stop mechanism مکانیزم توقف
dynamic stop ایست پویا
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop dog علامت وقف
stop code کد توقف
elevation stop حد نهایی درجه
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
stop go policy توسعه
stop hit دره
stop logs تیرکهای سد کننده
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop list صورت متخلفین
stop element عنصر ایست
stop light چراغ ترمز
stop lamp چراغ ترمز
stop knob دکمه
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop bit ذرهء ایست نما
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
flue stop دکمه ارگ
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
stop instruction دستورالعمل توقف
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
flue stop کلید ارگ
program stop توقف برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com