English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English Persian
club :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbed :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
Other Matches
mass meeting انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
farm باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farmed باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
socialist international بین الملل سوسیالیست انجمن جهانی احزاب سوسیال دمکرات در لندن که به سال 1591 تاسیس یافته است واعضا ان را احزاب سوسیالیست معتدل تشکیل می دهند
constitute تشکیل دادن
form تشکیل دادن
organises تشکیل دادن
to erect into تشکیل دادن از
constituted تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
forms تشکیل دادن
formed تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
constitutes تشکیل دادن
organizing تشکیل دادن
constituting تشکیل دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
nucleate تشکیل هسته دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
preform قبلا تشکیل دادن
convening تشکیل جلسه دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
convened تشکیل جلسه دادن
convene تشکیل جلسه دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
bed تشکیل طبقه دادن
colonises تشکیل مستعمره دادن
colonised تشکیل مستعمره دادن
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
pods تشکیل نیام دادن
pod تشکیل نیام دادن
to form a habit تشکیل عادت دادن
gang جمعیت تشکیل دادن
gangs جمعیت تشکیل دادن
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
forms تشکیل دادن ساختن
formed تشکیل دادن ساختن
form تشکیل دادن ساختن
beds تشکیل طبقه دادن
conventicle انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
circlets تشکیل دایره کوچک دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
circlet تشکیل دایره کوچک دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircles نیم دایره تشکیل دادن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle نیم دایره تشکیل دادن
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
surged برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surges برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surge برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
raise بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
raises بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
adds قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
polymerize باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
atheneum انجمن ادبی انجمن دانش
athenaeum انجمن ادبی انجمن دانش
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
incrust با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
bludgeons چماق
stick چماق
cudgel چماق
kevel چماق
clubbed : چماق
cudgels چماق
clubs : چماق
clubbing : چماق
bats چماق
shillelagh چماق
bludgeoning چماق
bludgeoned چماق
shillalah چماق
maces چماق
batted چماق
bat چماق
stave چماق
truncheons چماق
truncheon چماق
bludgeon چماق
quarterstaff چماق
mace چماق
club : چماق
truncheons چماق کوتاه
cudgels چماق زدن
maul چماق گرز
mauled چماق گرز
mace چماق زدن
mauls چماق گرز
caduceus چماق قاصدی
knobkerrie چماق سرگرد
truncheon چماق کوتاه
cudgel چماق زدن
maces چماق زدن
mauling چماق گرز
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
blackjack چماق یا شلاق چرمی
stave با چماق زدن کوبیدن
waddy : چماق بومیان استرالیا
claviform بشکل چماق یا گرز
tipstaff چماق دار یساول
billies چماق یاگرز راهزنان
billy چماق یاگرز راهزنان
clubbed باشگاه
clup باشگاه
club باشگاه
clubmate هم باشگاه
clubbing باشگاه
clubs باشگاه
club sport باشگاه ورزشی
common room باشگاه دانشجویان
clubbed خاج باشگاه
service club باشگاه افراد
messes نهارخوری باشگاه
waive رد ادعای باشگاه
indian club باشگاه هندیها
common rooms باشگاه دانشجویان
waived رد ادعای باشگاه
waives رد ادعای باشگاه
club خاج باشگاه
mess president رئیس باشگاه
football club [British Englisch] باشگاه فوتبال
general manager مدیر باشگاه
mess treasurer حسابدار باشگاه
hunt club باشگاه شکارچیان
clubbing خاج باشگاه
service club باشگاه سربازان
mess نهارخوری باشگاه
steward خدمه باشگاه
steward پیشخدمت باشگاه
stewards خدمه باشگاه
stewards پیشخدمت باشگاه
clubs خاج باشگاه
pavilions باشگاه بازیگران در انگلستان
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
golf club باشگاه گلف بازان
hell fire club باشگاه جوانان بی پروا
pavilion باشگاه بازیگران در انگلستان
country clubs باشگاه ورزشی وتفریحی
country club باشگاه خارج از شهر
clubhouse محل باشگاه وانجمن
mess treasurer متصدی صندوق باشگاه
country club باشگاه ورزشی وتفریحی
clubhouses محل باشگاه وانجمن
rotarian عضو باشگاه روتاری
gymkhana ورزشگاه باشگاه ورزشی
jockey club باشگاه سوارکاران انگلستان
mess غذاخوری باشگاه ناو
messes غذاخوری باشگاه ناو
options حق باشگاه در تمدید قرارداد
gymkhanas ورزشگاه باشگاه ورزشی
wardroom باشگاه افسران ناو
option حق باشگاه در تمدید قرارداد
jockey club باشگاه سوار کاران
country clubs باشگاه خارج از شهر
YMCA مخفف باشگاه جوانان مسیحی
YMCAs مخفف باشگاه جوانان مسیحی
unattached بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
glee club کلوب یا باشگاه اواز و سرود
YWCA مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCAs مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
protection and indemnity club باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
to go clubbing به باشگاه [های] شب رفتن [برای رقص و غیره]
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
p&l club club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
yaght club باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
instituting انجمن
institutes انجمن
instituted انجمن
councils انجمن
institute انجمن
borough council انجمن ده
council انجمن
agora انجمن
clubs انجمن
clubbed انجمن
club انجمن
associations انجمن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com