English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English Persian
coinage ابداع واژه
Other Matches
innovation ابداع
innovations ابداع
invention ابداع
authorship ابداع
novation ابداع
portmanteau واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux واژه مرکب از دو واژه
to bring in ابداع کردن
to innovate in ابداع کردن
originationu ایجاد ابداع
initiating ابداع کردن
excogitate ابداع کردن
noodle ابداع کردن
initiates ابداع کردن
initiated ابداع کردن
creativity قدرت ابداع
initiate ابداع کردن
introductions معمول سازی ابداع
introduction معمول سازی ابداع
mastermind دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds دارای نبوغ فکری ابداع کردن
worded واژه
neologism نو واژه
term واژه
terming واژه
mosul واژه
word واژه
termed واژه
neologisms نو واژه
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
keyword واژه کلیدی
score out that word ان واژه را خط بزنید
punctuation for reference زیر واژه
philologist واژه شناس
paronym واژه هم ریشه
loanword واژه عاریه
neolalia واژه تراشی
loanword واژه بیگانه
lexicology واژه شناسی
stimulus word واژه محرک
the root of a word ریشه واژه
wordbook واژه نامه
word book واژه نامه
glossary واژه نامه
dictionary واژه نامه
lexicon [dictionary] واژه نامه
buzz words رمز واژه
buzz word رمز واژه
wordbook واژه نامه
word order ترتیب واژه ها
word deafness واژه کری
word count واژه شماری
word واژه سخن
neologism واژه جدید
word-blindness واژه کوری
synonym واژه هم معنی
worded واژه سخن
pejorative واژه تحقیری
synonym واژه مترادف
neologisms واژه تراشی
glossaries واژه نامه
neologisms واژه جدید
neologism واژه تراشی
glossary واژه نامه
synonyms واژه مترادف
word blindness واژه کوری
cognate واژه هم ریشه
intercalation واژه افزایی
dissylable واژه دوهجائی
synonyms واژه هم معنی
wordage کلمات واژه بندی
word association test ازمون تداعی واژه ها
word choice test ازمون واژه گزینی
word span test ازمون فراخنای واژه ها
word building test ازمون واژه سازی
syncopation کوتاه سازی واژه
lexicon واژه نامه دیکسیونر
lexicons واژه نامه دیکسیونر
wordprocessing program برنامه واژه پردازی
homely [British E] <adj.> خفه [واژه تحقیری]
this word means a dog این واژه یعنی سگ
polysllable واژه جند هجائی
pentasyllable واژه پنج هجائی
octosyllable واژه هشت هجائی
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
logomachy بازی واژه پردازی
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
an inseparable prefix سر واژه جدا نشدنی
post fix در پایان واژه چسباندن
homely [British E] <adj.> سنگین [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> بیمزه [واژه تحقیری]
that word is obsolescent ان واژه کم کم دارد مهجور
teragram واژه چهار حرفی
septisyllable واژه هفت هجائی
score out that word روی ان واژه خط بکشید
prandial واژه شوخی امیز
spicery انباری ادویه [واژه قدیمی]
God bless [you] ! خدا حافظ [واژه کهنه]
nomenclature فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
dictionary کتاب لغت واژه نامه
dictionaries کتاب لغت واژه نامه
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
slang واژه عامیانه وغیر ادبی
malaprop کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
lexicography فرهنگ نویسی واژه نگاری
rebus نشاندادن واژه ها بصورت مصور
periphrasis استعمال واژه ها وعبارات زائد
purism واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
glossaries واژه نامه ضمیمه کتاب
glossary واژه نامه ضمیمه کتاب
cantoria [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
catch-phrase واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
bawdry زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
homely [British E] <adj.> عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
Genius Loci نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
sanshifter واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
alinik design واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
to inspan oxen این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
anglo-chinois [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
parathesis پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
is intervocalic حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
this word occurs in gulistan p این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
kpsi [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
to purify the person language زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
revisionism روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
the word is sanctioned by use کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
Chrismon [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
worid کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
fullwrite professional یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
backwater محل راکد [عقب افتاده] [عقب مانده] [واژه تحقیری]
philological وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
Royal Bokhara فرش سلطنتی بخاراتی [این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
the propriety of a term درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
philology زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
singular واژه مفرد صیغه مفرد
kikalak design طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
loan عاریه واژه عاریه
loaning عاریه واژه عاریه
loans عاریه واژه عاریه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com