Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
rack rent
اجازه تمام سال
Search result with all words
rat's nest
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
Other Matches
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
liberty
اجازه
liberties
اجازه
permission
اجازه
unauthorized
بی اجازه
permitting
اجازه
leaving
اجازه
leave
اجازه
licenses
اجازه
by permission of
با اجازه
ratification
اجازه
license
اجازه
licensing
اجازه
licence
اجازه
permit
اجازه
permits
اجازه
okay
اجازه
fiats
اجازه
fiat
اجازه
approval
اجازه
licensure
اجازه
authority
اجازه
authorization
اجازه
licences
اجازه
ok
اجازه
warrent
اجازه
authorisations
اجازه
authority
اجازه اعتبار
allowance
اجازه دادن
allowances
اجازه دادن
conge
اجازه عبور
approach clearance
اجازه تقرب
released
اجازه صدور
releases
اجازه صدور
approach clearance
اجازه فرود
release
اجازه صدور
searcher warrant
اجازه بازرسی
authority
توانایی اجازه
searcher warrant
اجازه تفتیش
by your leave
با اجازه شما
take in
<idiom>
اجازه دادن
billet
اجازه نامه
passed
اجازه عبور
flight clearance
اجازه پرواز
pass
اجازه عبور
grants
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
feu
اجازه همیشگی
search warrants
اجازه تفتیش
passes
اجازه عبور
may i take it please
اجازه می فرمایید
billeted
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
licensable
قابل اجازه
billets
اجازه نامه
lincense or cence
اجازه دادن
audience
اجازه حضور
audiences
اجازه حضور
search warrant
اجازه تفتیش
warranty
تعهدنامه اجازه
warranties
تعهدنامه اجازه
imprimatur
اجازه چاپ
grant
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
if you please
با اجازه شما
to allow
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
forbids
اجازه ندادن
warranting
اجازه قانونی
grant
اجازه دادن
permits
اجازه دادن
permit
اجازه دادن
licensing
اجازه نامه
license
اجازه نامه
connivance
اجازه ضمنی
granted
اجازه دادن
inofficial
بدون اجازه
forbid
اجازه ندادن
authorises
اجازه دادن
letter of attorney
اجازه نامه
letting
اجازه دادن
consents
رضا اجازه
to obtain permission
اجازه گرفتن
consenting
رضا اجازه
clearance
اجازه زدودگی
consented
رضا اجازه
consent
رضا اجازه
lets
اجازه دادن
passports
اجازه مسافرت
passport
اجازه مسافرت
warrants
اجازه قانونی
warranted
اجازه قانونی
passage
اجازه عبور
passages
اجازه عبور
power of attorney
اجازه نامه
power of authority
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
to permit oneself
اجازه خواستن
full power of attorney
اجازه نامه
certificate of authority
اجازه نامه
transit bill
اجازه عبور
acquisition authority
اجازه خرید
let
اجازه دادن
authorizations
اختیار اجازه
authorize
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
token
اجازه ورود
tokens
اجازه ورود
to beg leave
اجازه رفتن
warrant
اجازه قانونی
to ask permission
اجازه خواستن
to admit of
اجازه دادن
permissive
اجازه دهنده
access
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
authorizing
اجازه دادن
accesses
اجازه دخول
authorising
اجازه دادن
accessing
اجازه دخول
ingress
حق دخول اجازه ورود
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
entrance
ورودیه اجازه ورود
enters
اجازه دخول دادن
enabling
اجازه رویدادن چیزی
indult
اجازه نامه امتیاز
exequatur
اجازه نامه قونسول
entranced
ورودیه اجازه ورود
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
licensing
اجازه رفتن دادن
allowing
اجازه دادن ستودن
licence
اجازه رفتن دادن
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
permit me to say
اجازه دهید بگویم
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
absent without leave
نهستی بدون اجازه
let by
اجازه رد شدن دادن
let in
اجازه دخول دادن
greenlight
اجازه حرکت و اقدام
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
landing order
اجازه تخلیه بار
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
enabled
اجازه رویدادن چیزی
allow
اجازه دادن ستودن
permissively
چنانکه اجازه بدهد
charters
منشور اجازه نامه
chartering
منشور اجازه نامه
chartered
منشور اجازه نامه
charter
منشور اجازه نامه
enables
اجازه رویدادن چیزی
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
enable
اجازه رویدادن چیزی
allows
اجازه دادن ستودن
leave taking
کسب اجازه مرخصی
license contract
قرارداد اجازه استفاده
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
moratorium
اجازه دیر کردپرداخت
to let in
اجازه دخول دادن
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
passed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
moratoriums
اجازه دیر کردپرداخت
thole
گذاردن اجازه دادن
licences
اجازه رفتن دادن
agreed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
the law forbids
قانون اجازه نمیدهد
let someone through
اجازه ورود دادن
awol
غایب بدون اجازه
approved
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com