English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
planning permission اجازه عمران و ابادی اراضی
Other Matches
land reclamation عمران زمین
land improvements عمران و ابادانی زمین
overdevelop توسعه و عمران زیاد یافتن
life less بی ابادی
populousness ابادی
inhabitant place ابادی
depopulating از ابادی انداختن
depopulates از ابادی انداختن
depopulate از ابادی انداختن
depopulated از ابادی انداختن
ices System Engineering IntegratedCivil سیستم مجتمع مهندسی عمران
oasis ابادی یا مرغزار میان کویر
oases ابادی یا مرغزار میان کویر
desolate از ابادی انداختن مخروبه کردن
seisin مالکیت اراضی
innings اراضی مستحدثه
vesture تصرف اراضی
conservation of land حفظ اراضی
waste lands اراضی موات
tidal flats اراضی جزرومدی
occupied territory اراضی اشغالی
occupied territories اراضی اشغالی
unutilized land اراضی موات
accumulative area اراضی سوارشونده
waste land اراضی موات
land grant اعطای اراضی
cultivated land اراضی محیات
quiet enjoyment حق انتفاع اراضی
utilized lands اراضی دایر
land distribution توزیع اراضی
land development احیای اراضی
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
escheat اراضی بلا وارث
redemption پرداخت مالیات اراضی
cultivation of waste land احیا اراضی موات
uti possidetis تملک اراضی مفتوحه
uti possidetis تملک اراضی اشغالی
reclaim احیاء اراضی موات
reclaimed احیاء اراضی موات
reclaiming احیاء اراضی موات
reclaims احیاء اراضی موات
vender's lien حق حبس بایع در معامله اراضی
polder اراضی پست کنار دریا
terre tenant متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
land office اداره املاک وثبت اراضی
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
beachheads پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
cadastre دفترممیزی وتقویم وثبت اراضی واملاک
He has laid hands on these lands. دست انداخته روی این اراضی
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
beachhead پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
backwoods اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
cadastral مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
subinfeudate اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
fee tail تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
arrentation پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
expandsionism اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
waste of manor اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
leases در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
occupation franchise حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
fee tail تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
root of title منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
irredentism نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
licensure اجازه
licenses اجازه
fiats اجازه
unauthorized بی اجازه
authorization اجازه
liberties اجازه
ratification اجازه
license اجازه
licence اجازه
licences اجازه
permitting اجازه
permits اجازه
permit اجازه
permission اجازه
licensing اجازه
liberty اجازه
by permission of با اجازه
ok اجازه
okay اجازه
leaving اجازه
authority اجازه
warrent اجازه
approval اجازه
authorisations اجازه
fiat اجازه
leave اجازه
passports اجازه مسافرت
go through <idiom> اجازه دادن
audiences اجازه حضور
authorises اجازه دادن
tokens اجازه ورود
approach clearance اجازه فرود
approach clearance اجازه تقرب
without a by your leave بی اجازه بی خداحافظی
billets اجازه نامه
suffer اجازه دادن
transit bill اجازه عبور
suffers اجازه دادن
acquisition authority اجازه خرید
to permit oneself اجازه خواستن
audience اجازه حضور
permissive اجازه دهنده
authorizations اختیار اجازه
take in <idiom> اجازه دادن
authorising اجازه دادن
authorize اجازه دادن
authorizes اجازه دادن
authorizing اجازه دادن
warranty تعهدنامه اجازه
grant اجازه دادن
warranties تعهدنامه اجازه
granted اجازه دادن
billet اجازه نامه
billeted اجازه نامه
suffered اجازه دادن
passport اجازه مسافرت
warrants اجازه قانونی
warranting اجازه قانونی
letting اجازه دادن
warranted اجازه قانونی
warrant اجازه قانونی
lets اجازه دادن
billeting اجازه نامه
have it <idiom> اجازه دادن
grants اجازه دادن
searcher warrant اجازه بازرسی
authority توانایی اجازه
authority اجازه اعتبار
token اجازه ورود
accessing اجازه دخول
accesses اجازه دخول
accessed اجازه دخول
release اجازه صدور
released اجازه صدور
releases اجازه صدور
allowances اجازه دادن
allowance اجازه دادن
access اجازه دخول
feu اجازه همیشگی
let اجازه دادن
power of authority اجازه نامه
warrant of attorney اجازه نامه
passages اجازه عبور
passage اجازه عبور
consents رضا اجازه
consenting رضا اجازه
consented رضا اجازه
consent رضا اجازه
power of attorney اجازه نامه
letter of attorney اجازه نامه
full power of attorney اجازه نامه
clearance اجازه زدودگی
flight clearance اجازه پرواز
may i take it please اجازه می فرمایید
if you please با اجازه شما
imprimatur اجازه چاپ
inofficial بدون اجازه
lincense or cence اجازه دادن
certificate of authority اجازه نامه
licensable قابل اجازه
to allow اجازه دادن
passed اجازه عبور
pass اجازه عبور
search warrants اجازه تفتیش
search warrant اجازه تفتیش
grant اجازه دادن
power of procuration اجازه نامه
to beg leave اجازه رفتن
to ask permission اجازه خواستن
to obtain permission اجازه گرفتن
by your leave با اجازه شما
allow اجازه دادن
permitting اجازه دادن
permit اجازه دادن
connivance اجازه ضمنی
passes اجازه عبور
conge اجازه عبور
searcher warrant اجازه تفتیش
forbids اجازه ندادن
forbid اجازه ندادن
license اجازه نامه
to admit of اجازه دادن
permits اجازه دادن
licensing اجازه نامه
to permit oneself بخود اجازه دادن
to take leave of any one اجازه ازکسی گرفتن
to pray permission در خواست اجازه کردن
awol غایب بدون اجازه
to let in اجازه دخول دادن
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
let by اجازه رد شدن دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com