English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (3 milliseconds)
English Persian
license اجازه نامه
licensing اجازه نامه
billet اجازه نامه
billeted اجازه نامه
billeting اجازه نامه
billets اجازه نامه
certificate of authority اجازه نامه
full power of attorney اجازه نامه
letter of attorney اجازه نامه
power of attorney اجازه نامه
power of authority اجازه نامه
power of procuration اجازه نامه
warrant of attorney اجازه نامه
Search result with all words
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
billet پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billeted پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billeting پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billets پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
charter منشور اجازه نامه
chartered منشور اجازه نامه
chartering منشور اجازه نامه
charters منشور اجازه نامه
exequatur اجازه نامه قونسول
indult اجازه نامه امتیاز
letter missive اجازه نامه ابلاغیه
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
Other Matches
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
libel هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling هجو نامه یا توهین نامه افترا
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
certificate رضایت نامه شهادت نامه
credential گواهی نامه اعتبار نامه
affidavits شهادت نامه قسم نامه
certificates رضایت نامه شهادت نامه
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
ratification اجازه
unauthorized بی اجازه
by permission of با اجازه
authority اجازه
permits اجازه
licence اجازه
licences اجازه
licenses اجازه
approval اجازه
permission اجازه
permitting اجازه
permit اجازه
licensing اجازه
license اجازه
leaving اجازه
warrent اجازه
okay اجازه
authorization اجازه
leave اجازه
fiats اجازه
liberties اجازه
liberty اجازه
ok اجازه
authorisations اجازه
licensure اجازه
fiat اجازه
grant اجازه دادن
warranted اجازه قانونی
warrant اجازه قانونی
pass اجازه عبور
allow اجازه دادن
imprimatur اجازه چاپ
passes اجازه عبور
passed اجازه عبور
search warrant اجازه تفتیش
search warrants اجازه تفتیش
warranting اجازه قانونی
searcher warrant اجازه بازرسی
connivance اجازه ضمنی
conge اجازه عبور
flight clearance اجازه پرواز
feu اجازه همیشگی
granted اجازه دادن
searcher warrant اجازه تفتیش
permitting اجازه دادن
permits اجازه دادن
permit اجازه دادن
warrants اجازه قانونی
if you please با اجازه شما
licensable قابل اجازه
lincense or cence اجازه دادن
inofficial بدون اجازه
passport اجازه مسافرت
suffered اجازه دادن
suffers اجازه دادن
without a by your leave بی اجازه بی خداحافظی
transit bill اجازه عبور
to permit oneself اجازه خواستن
to obtain permission اجازه گرفتن
take in <idiom> اجازه دادن
passports اجازه مسافرت
have it <idiom> اجازه دادن
audience اجازه حضور
audiences اجازه حضور
warranty تعهدنامه اجازه
warranties تعهدنامه اجازه
grants اجازه دادن
may i take it please اجازه می فرمایید
grant اجازه دادن
go through <idiom> اجازه دادن
to beg leave اجازه رفتن
to ask permission اجازه خواستن
to allow اجازه دادن
authorizes اجازه دادن
authorizing اجازه دادن
authorize اجازه دادن
to admit of اجازه دادن
suffer اجازه دادن
authorises اجازه دادن
authorising اجازه دادن
authority توانایی اجازه
tokens اجازه ورود
token اجازه ورود
permissive اجازه دهنده
release اجازه صدور
lets اجازه دادن
forbid اجازه ندادن
acquisition authority اجازه خرید
forbids اجازه ندادن
consent رضا اجازه
letting اجازه دادن
consented رضا اجازه
releases اجازه صدور
passages اجازه عبور
released اجازه صدور
consents رضا اجازه
allowance اجازه دادن
allowances اجازه دادن
consenting رضا اجازه
approach clearance اجازه تقرب
passage اجازه عبور
let اجازه دادن
authority اجازه اعتبار
by your leave با اجازه شما
clearance اجازه زدودگی
approach clearance اجازه فرود
accessed اجازه دخول
access اجازه دخول
accessing اجازه دخول
authorizations اختیار اجازه
accesses اجازه دخول
licence اجازه رفتن دادن
to take ones farewell of اجازه مرخصی گرفتن از
licenses اجازه رفتن دادن
let in اجازه دخول دادن
trip ticket برگه اجازه مسافرت
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
moratorium اجازه دیر کردپرداخت
awol غایب بدون اجازه
moratoriums اجازه دیر کردپرداخت
to permit oneself بخود اجازه دادن
to pray permission در خواست اجازه کردن
to take leave of any one اجازه ازکسی گرفتن
approved <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
authorized اجازه داده شده
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
authorized <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
passed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
enter اجازه دخول دادن
entered اجازه دخول دادن
enters اجازه دخول دادن
entranced ورودیه اجازه ورود
allow اجازه دادن ستودن
He asked permission to come in. اجازه خواست بیاید تو
authorised [British] <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
allowing اجازه دادن ستودن
allows اجازه دادن ستودن
agreed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
entrance ورودیه اجازه ورود
entrances ورودیه اجازه ورود
entrancing ورودیه اجازه ورود
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep someone on <idiom> اجازه همکاری دادن
allowed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
give out <idiom> اجازه فرار دادن
the law forbids قانون اجازه نمیدهد
let someone through اجازه ورود دادن
he gave us permission to stay اجازه داد که بمانیم
enables اجازه رویدادن چیزی
enabling اجازه رویدادن چیزی
rack rent اجازه گزاف بستن بر
greenlight اجازه حرکت و اقدام
rack rent اجازه تمام سال
admission اجازه بستری [در بیمارستان]
releases اجازه ارسال پیام
ingress حق دخول اجازه ورود
i beg leave to say اجازه میخواهم بگویم
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
licensing اجازه رفتن دادن
authorization اختیاردادن اجازه دادن
authorisations اختیاردادن اجازه دادن
thole گذاردن اجازه دادن
enable اجازه رویدادن چیزی
license contract قرارداد اجازه استفاده
license اجازه رفتن دادن
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
enabled اجازه رویدادن چیزی
visas اجازه ورود به کشوربیگانه
permissively چنانکه اجازه بدهد
to let in اجازه دخول دادن
to ask [someone] for permission [از کسی] اجازه گرفتن
licences اجازه رفتن دادن
let by اجازه رد شدن دادن
permit me to say اجازه دهید بگویم
absent without leave نهستی بدون اجازه
visa اجازه ورود به کشوربیگانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com