Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
exequatur
اجازه نامه قونسول
Other Matches
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
billeted
اجازه نامه
billet
اجازه نامه
licensing
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
power of authority
اجازه نامه
billets
اجازه نامه
certificate of authority
اجازه نامه
full power of attorney
اجازه نامه
letter of attorney
اجازه نامه
power of attorney
اجازه نامه
license
اجازه نامه
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
charter
منشور اجازه نامه
charters
منشور اجازه نامه
indult
اجازه نامه امتیاز
chartering
منشور اجازه نامه
chartered
منشور اجازه نامه
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
billeted
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billeting
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billets
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billet
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
consul general
ژنرال قونسول
exequatur
برات قونسول
post script
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
libels
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
هجو نامه یا توهین نامه افترا
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
certificates
رضایت نامه شهادت نامه
certificate
رضایت نامه شهادت نامه
written agreement
موافقت نامه پیمان نامه
affidavits
شهادت نامه قسم نامه
credential
گواهی نامه اعتبار نامه
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
by permission of
با اجازه
licensing
اجازه
approval
اجازه
authorisations
اجازه
warrent
اجازه
permit
اجازه
fiat
اجازه
licences
اجازه
fiats
اجازه
ratification
اجازه
ok
اجازه
permission
اجازه
permits
اجازه
license
اجازه
authority
اجازه
licenses
اجازه
leaving
اجازه
licensure
اجازه
licence
اجازه
leave
اجازه
authorization
اجازه
liberty
اجازه
permitting
اجازه
unauthorized
بی اجازه
okay
اجازه
liberties
اجازه
authorizing
اجازه دادن
passports
اجازه مسافرت
passport
اجازه مسافرت
forbid
اجازه ندادن
forbids
اجازه ندادن
to allow
اجازه دادن
passed
اجازه عبور
warrants
اجازه قانونی
warranting
اجازه قانونی
warrant
اجازه قانونی
allowances
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
authorize
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
search warrant
اجازه تفتیش
search warrants
اجازه تفتیش
pass
اجازه عبور
warranties
تعهدنامه اجازه
passes
اجازه عبور
audiences
اجازه حضور
audience
اجازه حضور
warranty
تعهدنامه اجازه
permits
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
connivance
اجازه ضمنی
permitting
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
permit
اجازه دادن
lincense or cence
اجازه دادن
clearance
اجازه زدودگی
to permit oneself
اجازه خواستن
transit bill
اجازه عبور
access
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessing
اجازه دخول
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
by your leave
با اجازه شما
token
اجازه ورود
tokens
اجازه ورود
approach clearance
اجازه تقرب
approach clearance
اجازه فرود
go through
<idiom>
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
acquisition authority
اجازه خرید
take in
<idiom>
اجازه دادن
conge
اجازه عبور
to obtain permission
اجازه گرفتن
to beg leave
اجازه رفتن
may i take it please
اجازه می فرمایید
consent
رضا اجازه
consented
رضا اجازه
consenting
رضا اجازه
consents
رضا اجازه
imprimatur
اجازه چاپ
passage
اجازه عبور
passages
اجازه عبور
if you please
با اجازه شما
inofficial
بدون اجازه
flight clearance
اجازه پرواز
feu
اجازه همیشگی
searcher warrant
اجازه بازرسی
searcher warrant
اجازه تفتیش
to admit of
اجازه دادن
to ask permission
اجازه خواستن
authority
توانایی اجازه
permissive
اجازه دهنده
release
اجازه صدور
warranted
اجازه قانونی
released
اجازه صدور
releases
اجازه صدور
authority
اجازه اعتبار
lets
اجازه دادن
allowance
اجازه دادن
letting
اجازه دادن
licensable
قابل اجازه
let
اجازه دادن
authorizations
اختیار اجازه
visa
اجازه ورود به کشوربیگانه
entrancing
ورودیه اجازه ورود
enter
اجازه دخول دادن
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
to ask
[someone]
for permission
[از کسی]
اجازه گرفتن
permissively
چنانکه اجازه بدهد
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
let by
اجازه رد شدن دادن
license contract
قرارداد اجازه استفاده
licences
اجازه رفتن دادن
leave taking
کسب اجازه مرخصی
landing order
اجازه تخلیه بار
licenses
اجازه رفتن دادن
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
visas
اجازه ورود به کشوربیگانه
let in
اجازه دخول دادن
greenlight
اجازه حرکت و اقدام
licence
اجازه رفتن دادن
entrance
ورودیه اجازه ورود
entranced
ورودیه اجازه ورود
ingress
حق دخول اجازه ورود
entrances
ورودیه اجازه ورود
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
permit me to say
اجازه دهید بگویم
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
moratorium
اجازه دیر کردپرداخت
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
allows
اجازه دادن ستودن
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
awol
غایب بدون اجازه
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
let someone through
اجازه ورود دادن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...