Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
resource allocation
اختصاص منبع
Other Matches
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
ups
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
uninterruptable power supply
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
deadlock
موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
line source
منبع خطی منبع شبکه
appropriates
اختصاص دادن
appertaining
اختصاص داشتن
appertains
اختصاص داشتن
allocated
اختصاص یافته
apanage
اختصاص داشت
appropriation
اختصاص بودجه
appertained
اختصاص داشتن
appropriating
اختصاص دادن
appertain
اختصاص داشتن
allocating
اختصاص دادن
allocates
اختصاص دادن
allocate
اختصاص دادن
appropriated
اختصاص دادن
to set apart
اختصاص دادن
appropriate
اختصاص دادن
allot
اختصاص دادن
assign
اختصاص دادن
memory allocation
اختصاص حافظه
allocate
اختصاص دادن
appropriator
بخود اختصاص دهنده
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
appropriated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
provided
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
laid on
<past-p.>
اختصاص داده شده
specialty
اختصاص کیفیت ویژه
allotted
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
reservation of a right
اختصاص حقی به خود
speciality
اختصاص کیفیت ویژه
specialities
اختصاص کیفیت ویژه
indigenousness
اختصاص بیک اب و خاک
assigned
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
attached
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
allocated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
dedicating
اختصاص دادن وقف کردن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
dedicates
اختصاص دادن وقف کردن
dedicate
اختصاص دادن وقف کردن
endemicity
اختصاص بیک قوم یادیار
devote
اختصاص دادن فدا کردن
reserving
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves
نگه داشتن اختصاص دادن
reserve
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserve
نگه داشتن اختصاص دادن
assigned
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigns
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning
قلمداد کردن اختصاص دادن
assign
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserving
نگه داشتن اختصاص دادن
devotes
اختصاص دادن فدا کردن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
devoting
اختصاص دادن فدا کردن
appropriation
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
appropriation
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
allottee
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
promptbook
نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
available
لیست حافظه اختصاص داده نشده و منابع در سیستم
filename
کد مشخصات دیسکت که به برنامه اختصاص داده شده است
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
bed credit
تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
allocations
سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
dynamically
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
dynamic
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
storage
نحوه اختصاص حافظه به کاربران مختلف , مثل برنامه ها , متغیرها, داده ,.....
paging
که آدرس به آنها اختصاص داده میشود و در صورت نیاز فراخوانی می شوند
multiplex
روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
allocation
سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
ambitus
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
blasts
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
paphian
وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
statements
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
uncommitted logic array
جدول محلهای حافظه در سیستم که خالی هستند یا اختصاص داده نشده اند
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
statement
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
hierarchical communications system
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
blast
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
receptacles
منبع
water supply
منبع اب
receptacle
منبع
cisterns
منبع
fount
منبع
cistern
منبع اب
cistern
منبع
supply
منبع
cisterns
منبع اب
water supplies
منبع اب
source
منبع
fountains
منبع
fountain
منبع
supplied
منبع
origins
منبع
origin
منبع
supplying
منبع
wellspring
منبع
water system
منبع اب
resource
منبع
pooled
منبع
references
منبع
hotbed
منبع
resourc
منبع
head spring
منبع
source code
کد منبع
hotbeds
منبع
pools
منبع
rootstock
منبع
reference
منبع
small reservoir at well top
منبع
pool
منبع
boundaries
ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
deallocate
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
boundary
ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
voltage source
منبع قدرت
voltage source
منبع الکتریسیته
resource
منبع ممر
lighting source
منبع روشنایی
light source
منبع نور
second source
منبع دوم
resource sharing
اشتراک منبع
resource management
مدیریت منبع
mains supply
منبع شبکه
magnetic storage
منبع مغناطیسی
wellhead
منبع چشمه
power supply
منبع تغذیه
power supplay
منبع تغذیه
power supplay
منبع قدرت
power source
منبع قدرت
resource file
فایل منبع
electron emitter
منبع الکترون
radiation source
منبع تشعشع
attack origine
محل یا منبع تک
neutron source
منبع نوترون
message source
منبع پیام
word of mouth
<idiom>
از منبع موثق
source
منبع منشاء
power supply
منبع انرژی
light point
منبع روشنایی
isogenous
دارای یک منبع
heat supply
منبع حرارتی
source language
زبان منبع
cold body
منبع سرد
cold water supply
منبع ابسرد
cooling water supply
منبع اب سرد
current supply
منبع جریان
data source
منبع داده
elevated tanke
منبع اب هوائی
elevator boot
منبع بالابر
energizer
منبع انرژی
energy supply
منبع انرژی
source document
سند منبع
excitation source
منبع برانگیختگی
source data
دادههای منبع
fountainhead
منبع خبر
illuminant
منبع نور
source listing
لیست منبع
system resource
منبع سیستم
information source
منبع اطلاعات
source computer
کامپیوتر منبع
agency of communications
منبع ارتباط
voltage source
منبع ولتاژ
incandescent source
منبع ملتهب
aliunde
از منبع دیگر
thermal reservoir
منبع گرما
thermal reservoir
منبع گرمایی
store of value
منبع ارزش
image source
منبع تصویر
source routine
روال منبع
source register
ثبات منبع
source program
برنامه منبع
source of power
منبع انرژی
source of power
منبع قدرت
grid bias supply
منبع ولتاژشبکه
mine
منبع مامن
mines
منبع مامن
originals
منبع سرچشمه
authority
منبع موثق
source
منبع برق
original
منبع سرچشمه
noise
منبع تغذیه
noises
منبع تغذیه
mined
منبع مامن
line source
منبع خطی شکل
candlepower
شدت نور یک منبع
light source colour
رنگ منبع نور
goldmines
منبع در آمد سرشار
low frequency source
منبع فرکانس پایین
low voltage supply
منبع فشار ضعیف
magnetic energy storage
منبع انرژی مغناطیسی
magnetic store
حافظه یا منبع مغناطیسی
turn off
قط ع منبع تغذیه یک ماشین
magnetic tape store
منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com