Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
rated altitude |
ارتفاعی که در ان موتورپیستونی بیشترین توان رادارد |
|
|
Other Matches |
|
peaking |
زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود |
peak |
زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود |
peaks |
زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود |
it is a racy wine |
شراب رادارد |
valve gear |
مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی |
He is in fear of his life. |
ترس جانش رادارد |
best governed country |
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد |
altiudinal |
ارتفاعی |
altitudinal |
ارتفاعی |
alt azimuth mounting |
استقرار سمت- ارتفاعی |
topographical surveying |
نقشه برداری ارتفاعی |
critical altitude |
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود |
topographic map |
نقشه ایکه دارای خطوط ارتفاعی باشد |
power meter |
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر |
eight bit system |
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند |
water injection |
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی |
estrus |
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد |
esturm |
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد |
radar altitude |
ارتفاعی که بوسیله راداربطور خودکار به هواپیماداده میشود ارتفاع راداری هواپیما |
timing disc |
علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور |
rating |
توان نامی توان قدرت |
ratings |
توان نامی توان قدرت |
lsb |
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است |
watt |
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود |
watts |
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود |
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> |
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست. |
volt ampere meter |
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج |
mini |
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست |
bed levels |
نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال |
maximum |
بیشترین |
utmost |
بیشترین |
uttermost |
بیشترین |
most |
بیشترین |
peak demand |
بیشترین تقاضا |
maximum slope |
بیشترین شیب |
highest price |
بیشترین قیمت |
peak speed |
بیشترین تندی |
best profit output |
محصول در بیشترین مقدارسود |
machine address |
بیشترین مقدار یا حد یک سیستم |
absolute address |
بیشترین مقدار یا حد یک سیستم |
superlative |
بیشترین درجه عالی |
superlatives |
بیشترین درجه عالی |
make the most of <idiom> |
بیشترین سود را بردن |
ultimate strength |
حاصلضرب بیشترین بار ممکن |
peaking |
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال |
best profit point |
نقطه بیشترین مقدار سود |
peak |
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال |
peaks |
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال |
range |
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد |
make time <idiom> |
بیشترین مسافت را درکمترین وقت رفتن |
ranged |
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد |
peaking |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
ranges |
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد |
available |
بیشترین قدرت الکتریکی یا پردازش یک سیستم |
peak |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
peaks |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
columns |
چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد |
column |
چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد |
spanned |
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد |
channel |
بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال |
channeling |
بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال |
spanning |
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد |
capacity |
بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال |
capacities |
بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال |
channelled |
بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال |
channels |
بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال |
spans |
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد |
span |
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد |
channeled |
بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال |
limiting speed |
بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین |
maximum |
بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است |
physical record |
بیشترین واحد داده که در یک عملیات قابل ارسال باشد |
best rate of climb speed |
سرعتی که با بیشترین ارتفاع در واحد زمان همراه است |
throughput |
بیشترین خروجی وسیله که با مشخصات اصلی مط ابق باشد |
untimate load |
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند |
integrated |
روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی |
resolutions |
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند |
fan |
بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند |
resolution |
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند |
fans |
بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند |
activities |
بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست |
activity |
بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست |
limiting velocity |
بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق |
tolerances |
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه |
tolerance |
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه |
fanned |
بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند |
key |
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد |
limits |
محدودههای بیشترین حد از پیش تعیین شده برای اعداد در کامپیوتر |
fanning |
بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند |
aggregates |
بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود |
rate |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
rates |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
aggregate |
بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود |
limit load |
بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود |
Shannon's Law |
قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند |
best angle of climb airspeed |
سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود |
duty rated |
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد |
best economy mixture |
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی |
cruise control |
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت |
minimal tree |
درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند |
fan |
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند |
fans |
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند |
fanning |
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند |
fanned |
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند |
wein law |
طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد |
fixed point notation = |
نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند |
auctioneering device |
وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند |
infinity |
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد |
clamper |
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود |
exponent |
توان |
equipotent |
هم توان |
p |
توان |
isoelectric |
هم توان |
ambidextral |
دو سو توان |
low power |
توان کم |
vigour |
توان |
ambidextrous |
دو سو توان |
oligotrophic |
کم توان |
potency |
توان |
capacitance |
توان |
high-powered |
پر توان |
potential |
توان |
powers |
توان |
power |
توان |
powering |
توان |
vigor |
توان |
vim |
توان |
throughput |
توان |
exponents |
توان |
powered |
توان |
whisker |
کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است |
engine performance |
توان موتور |
electric power |
توان برقی |
constant power |
توان دائمی |
effective power |
توان موثر |
cosine meter |
توان سنج |
dynomometer |
توان سنج |
useful power |
توان مفید |
fluctuating power |
توان نوشی |
dispersive power |
توان پاشندگی |
discriminating power |
توان افتراق |
constant power |
توان ثابت |
connected load |
توان اتصال |
vector power |
توان برداری |
capacity range |
حیطه توان |
brake horsepower |
توان مفید |
biological potential |
توان زیستی |
power |
توان [ریاضی] |
circuit breaking capacity |
توان قطع |
exponent |
توان [ریاضی] |
complex power |
توان مختلط |
compression strength |
توان فشاری |
physical medicine |
طب توان بخشی |
wattless power |
توان هرز |
wattmeter |
توان سنج |
complex power |
توان موهومی |
to the power of [three] |
به توان [سه] [ریاضی] |
potential energy |
نهان توان |
reactive power |
توان واکنشی |
reactive power |
توان راکتیو |
reactive volt amperes |
توان هرز |
output power |
توان خروجی |
out put |
توان دستگاهها |
reactor output |
توان راکتور |
motor output |
توان موتور |
real power |
توان حقیقی |
microcomputer |
کامپیوتر کم توان |
real power |
توان موثر |
reactive power |
توان هرز |
rated output |
توان نامی |
power circuit |
مدار توان |
simple circuit |
مدار توان |
power endurance |
توان استقامت |
power factor |
ضریب توان |
power function |
تابع توان |
power level |
تراز توان |
power level indicator |
توان نما |
power loss |
اتلاف توان |
power output |
توان خروجی |
puissance |
توان قدرت |
maximum available powere |
توان حداکثر |
received power |
توان دریافتی |
resolution power |
توان تفکیک |
i^ r loss |
اتلاف توان |
i. and evdevolution |
توان یابی |
horse power |
توان موتور |
heating power |
توان حرارتی |
true power |
توان حقیقی |
h.p. |
توان اسب |
flexural strength |
توان خمشی |
exponentiation |
به توان رساندن |
explosive power |
توان انفجاری |
true power |
توان متوسط |
true power |
توان واقعی |
idle current wattmeter |
توان کورسنج |
idle power |
توان کور |
low power |
توان کوچک |
sounp power |
توان صوتی |
light output ratio |
توان نور |
tensile strength |
توان کششی |