English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English Persian
plinth ازاره پایه مجسمه
plinths ازاره پایه مجسمه
Other Matches
footpath پایه مجسمه
footpaths پایه مجسمه
pedestals پایه مجسمه شالوده
pedestal پایه مجسمه شالوده
socle پایه ستون یا مجسمه
pedestal پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
pedestals پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
caster for pedestal چرخ پایه [میز یا مجسمه یا چراغ]
statuesque شبیه مجسمه سبک مجسمه
dado ازاره
plinth of a wall ازاره
plinth course ازاره
cordon ازاره سنگی
die ازاره ستون
cordons ازاره سنگی
footstall ازاره یا ته ستون
die ازاره ستون
shop front ازاره نمای بنا
shop fronts ازاره نمای بنا
base width عرض پایه پهنای پایه
hatch beam پایه دریچه پایه دهلیز
statues مجسمه
sculptor work مجسمه
image مجسمه
images مجسمه
statue مجسمه
image مجسمه
sculptures مجسمه سازی
sculpture مجسمه سازی
plaster of Paris گچ مجسمه سازی
antique statue مجسمه عتیقه
statuettes مجسمه کوچک
statuette مجسمه کوچک
acropodium پایهء مجسمه
entablement سکوی مجسمه
images مجسمه شکل
image مجسمه شکل
sphinxes مجسمه ابوالهول
sphinx مجسمه ابوالهول
statuary مجسمه سای
sculpturesque شبیه مجسمه
imagery شکل و مجسمه
statue of liberty مجسمه ازادی
mannequins مجسمه چوبی
mannequin مجسمه چوبی
figurin مجسمه سفالین رنگی
insculp مجسمه سازی کردن
idol خدای دروغی مجسمه
sculptress مجسمه ساز حجار
waxwork مجسمه سازی ازموم
waxworks مجسمه سازی ازموم
entablement صفحه زیر مجسمه
taille شکل وساخت مجسمه
figurines مجسمه سفالین رنگی
figurine مجسمه سفالین رنگی
muscling در پیکرنگاری و مجسمه سازی
sculptor مجسمه ساز حجار
busted مجسمه نیم تنه
busting مجسمه نیم تنه
busts مجسمه نیم تنه
sculptors مجسمه ساز حجار
bust مجسمه نیم تنه
banderole [نوار تزئینی مجسمه]
banderol [نوار تزئینی مجسمه]
plastic پلاستیک مجسمه سازی
caryatid ستونی که مجسمه زن باشد
foliate mask صورت مجسمه انسان
busts مجسمه نیم تنه بالاتنه
busting مجسمه نیم تنه بالاتنه
statuary مجسمه ساز هیکل تراشی
busted مجسمه نیم تنه بالاتنه
sculpturesque ساخته شده بشکل مجسمه
statuesque خوش هیکل مجسمه وار
bust مجسمه نیم تنه بالاتنه
telamon ستونی که مجسمه مرد باشد
decimals تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
Make sure the statuette doesnt topple over . هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
acroter انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
the statue was well niched مجسمه خوب در دیوارجا داده شده بود
cynocephalus [مجسمه حیوانی با بدن میمون و سری شبیه سگ]
base piece پایه پایه استقرار
figure head مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
Liberty [مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
acrolithus [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolith [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
corp [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
corpe [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
socle پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
criosphinx ابوالهول [مجسمه ابوالهول در مصر باستان]
imagery مجسمه سازی شبیه سازی
abbazzo مدل ساختمان مدل مجسمه
back berm سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
headstock پایه
equals هم پایه
equalling هم پایه
equalled هم پایه
equaling هم پایه
bottom پایه
grades پایه
grade پایه
fundamental پایه
bipod دو پایه
bridge pier پایه پل
isomer هم پایه
basal age سن پایه
cantilever پایه
equaled هم پایه
equal هم پایه
roots پایه
sills پایه
one legged یک پایه
platform پایه
outrigger پایه
abutment پایه
erections پایه
erection پایه
base line خط پایه
stand پایه
pile bent پایه
foundation پایه
unfounded بی پایه
platforms پایه
sill پایه
seated پایه
root پایه
poles پایه
pole پایه
bottoms پایه
base 0 پایه 01
marks پایه
seat پایه
mountings پایه
mark پایه
seats پایه
andiron سه پایه
compeer هم پایه
tripods سه پایه
strut پایه
groundwork پایه
feet پایه
prop پایه
foot rest پایه
propped پایه
cantilever bridge پایه پل
struts پایه
datum line خط پایه
datum پایه
coordinate هم پایه
footpaths پایه
tripod سه پایه
corner stone پایه
footpath پایه
cutwater پایه پل
dead load پایه پل
strutted پایه
degrees پایه
leg پایه
jacks پایه
jack پایه
pillars پایه
pillar پایه
propping پایه
groundsel پایه
probes پایه
probed پایه
probe پایه
legs پایه
degree پایه
fundament پایه
levels پایه
levels هم پایه
levelled پایه
levelled هم پایه
leveled پایه
leveled هم پایه
level پایه
level هم پایه
head stock پایه
sited پایه
trivet سه پایه
two legged دو پایه
mounting foot پایه
presser foot پایه
piers پایه
piers پایه پل
pier پایه
pier پایه پل
fulcrum پایه
from within the ranks of از پایه
tristylous سه پایه
tripos سه پایه
basis پایه
thallus پایه
site پایه
the pier of a bridge پایه پل
buttressing پایه
buttresses پایه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com