Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
out of gear
ازدنده بیرون افتاده
Other Matches
protrudent
بیرون افتاده
get out of bed on the wrong side
<idiom>
ازدنده چپ بیدار شدن
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
archaic
<adj.>
از مد افتاده
whacked
<adj.>
از پا افتاده
modest
افتاده
old hat
از مد افتاده
mellows
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
در هم افتاده
downfallen
افتاده
mellowing
جا افتاده
fallen
افتاده
mellow
جا افتاده
mellowed
جا افتاده
crest fallen
افتاده
low
افتاده
out of date
از مد افتاده
footworn
از پا افتاده
unassuming
افتاده
whacked
از پا افتاده
flagging
افتاده
ripest
جا افتاده
riper
جا افتاده
ripe
جا افتاده
old fashioned
از مد افتاده
elliptic
افتاده
meek
افتاده
prostrating
بخاک افتاده
unassertive
افتاده حال
backrent
اجارهء پس افتاده
outlying
دور افتاده
recluse
دور افتاده
commonplace
پیش پا افتاده
jugate
روی هم افتاده
obsolete
ازکار افتاده
deadlines
از کار افتاده
unregarded
ازقلم افتاده
old hat
پیش پا افتاده
deferred credits
درامد پس افتاده
ordinary
پیش پا افتاده
out-of-date
<idiom>
از مد افتاده (دمد)
tatty
پیش پا افتاده
trite
پیش پا افتاده
deadline
از کار افتاده
winded
از نفس افتاده
outstanding
عقب افتاده
recluses
دور افتاده
cyma recta
موجی افتاده
with fingers interlocked
با انگشتان در هم افتاده
copybook
پیشپا افتاده
back
بدهی پس افتاده
backs
بدهی پس افتاده
deferred
عقب افتاده
dowm
از کار افتاده
decurrent
پایین افتاده
outstandingly
عقب افتاده
demimonde
عقب افتاده
back rent
اجاره پس افتاده
slack
جای افتاده یا شل
overlapping
روی هم افتاده گی
overlapping
رویهم افتاده
nutant
پایین افتاده
backwards
عقب افتاده
delayed
عقب افتاده
obvolute
رویهم افتاده
not operationally ready
از کار افتاده
lowlier
صغیر افتاده
lowliest
صغیر افتاده
slackest
جای افتاده یا شل
slacks
جای افتاده یا شل
short winded
از نفس افتاده
proleptic
پیش افتاده
occurred
<past-p.>
اتفاق افتاده
happened
<past-p.>
اتفاق افتاده
banal
پیش پا افتاده
outland
دور افتاده
backward
عقب افتاده
out of order
از کار افتاده
delayed
به تاخیر افتاده
short of breath
از نفس افتاده
lowly
صغیر افتاده
noneffective
از کار افتاده
mity
کزم افتاده
prostrates
بخاک افتاده
hors de combat
از کار افتاده
installed
از کار افتاده
impassionate
بهوس افتاده
he fell prone
دمر افتاده
hanging gale
اجاره پس افتاده
meshed
درهم جا افتاده
prostrate
بخاک افتاده
prostrated
بخاک افتاده
retarded
عقب افتاده
in register
روی هم افتاده
long face
لب و لوچه افتاده
lame ducks
از کار افتاده
lame duck
از کار افتاده
compromised
به خطر افتاده
compromised
در خطراکتشاف افتاده
arrear
بدهی پس افتاده
seedy
از کار افتاده
remotely
دور افتاده
sears
خشکیده از کار افتاده
self-effacing
باحیا افتاده فروتن
seared
خشکیده از کار افتاده
sear
خشکیده از کار افتاده
remote site
محل دور افتاده
interjacent
میانی در میان افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
leading current
شدت پیش افتاده
outfield
مزرعه دور افتاده
slothful
دیرپای عقب افتاده
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
inferior ovary
تخمدان پایین افتاده
evader
دور افتاده از یکان
serotine
عقب افتاده دیر رس
arrear
دین عقب افتاده
outpost
پاسگاه دور افتاده
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
well worn
پیش پا افتاده معمولی
stalled tank
تانک از کار افتاده
arrears
بدهیهای عقب افتاده
back pay
حقوق عقب افتاده
seedy
بتخم افتاده مندرس
quotidian
روزمره پیش پا افتاده
outback
جای دور افتاده
back rent
کرایه عقب افتاده
allopatric
جداگانه اتفاق افتاده
defeature
از شکل افتاده گی بیقوارگی
outposts
پاسگاه دور افتاده
to have bad luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries .
کشورهای عقب افتاده
pulled
شکسته شده افتاده
to be out of luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
The coin is at the bottom of the pond .
سکه افتاده کف حوض
advanced
ترقی کرده پیش افتاده
toddling
کودک تازه براه افتاده
impassioned
تهییج شده بهوس افتاده
toddlers
کودک تازه براه افتاده
podunk
شهر کوچک ودور افتاده
orphaned
جدا افتاده در صفحه اخر
bay
چه قبل اتفاق افتاده است
orphans
جدا افتاده در صفحه اخر
toddles
کودک تازه براه افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
platitudinous
تکراری و پیش پا افتاده کردن
islet
جای پرت ودور افتاده
orphan
جدا افتاده در صفحه اخر
retards
بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddler
کودک تازه براه افتاده
retard
بتعویق انداختن عقب افتاده
down
میله افتاده واخراج توپزن
islets
جای پرت ودور افتاده
demode
ازمد افتاده کهنه شده
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
deadlined equipment
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
a rural backwater
محل روستایی عقب افتاده
unfrequented
دور افتاده تکرار نشدنی
a quiet backwater
محل آرام و عقب افتاده
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
dead mines
مینهای بی اثر و از کار افتاده
The first line is left out.
سطر اول جا افتاده است
The show has been postponed.
نمایش عقب افتاده است
toddle
کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed.
اجاره ام عقب افتاده است
My name has been left out .
اسم من از قلم افتاده است
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
accidental
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
low browed
پایین افتاده دارای سردر کوتاه
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
i am behind in my rent
کرایه خانه ام عقب افتاده است
lap joint
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
underdeveloped
رشد کافی نیافته عقب افتاده
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
fill
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
She has circles under hereyes.
زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
cry over spilt milk
<idiom>
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
fills
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
That's old hat!
<idiom>
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
The region became an economic backwater.
این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
gamodeme
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
dead engine
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com