Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English
Persian
strike out
از بازی خارج شدن
Search result with all words
down
خطای سرویس توپ خارج از بازی
flat apple
گوی بولینگ خارج از بازی
flat ball
گوی بولینگ خارج از بازی
The ball was out of bounds.
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
to be sidelined
[player]
از بازی یا معرکه خارج شدن
[ورزشکار]
Other Matches
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
aroint
خارج شو
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
out of tune
خارج
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
out-of-
خارج از
out of
خارج از
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
off
خارج از
outsides
خارج
outsides
در خارج
forth of
خارج از
abroad
خارج
outside
در خارج
off side
خارج از خط
outside
خارج
per
خارج از
non-combatant
خارج از صف
externals
خارج
external
خارج
non-combatants
خارج از صف
out-
خارج
outed
خارج
non combatant
خارج از صف
out
خارج
externally
از خارج
bring out
خارج کردن
phase out
خارج کردن
issued
خارج شدن
issue
خارج شدن
extracellular
خارج سلولی
to pass off
خارج شدن
foreign market
بازار خارج
without
بطرف خارج
outside
به سمت خارج
quotients
خارج قسمت
issues
خارج شدن
over the side
خارج از ناو
ouyby
خارج از دور از
eccentric
خارج از مرکز
eccentrics
خارج از مرکز
emigration
مهاجرت به خارج
derailing
از خط خارج شدن
derail
از خط خارج شدن
overseas
خارج ازکشور
derail
از خط خارج کردن
oversea
خارج از کشور
to fall out
خارج شدن
extra professional
خارج حرفهای
double out
081 خارج
popping
خارج شدن
extra spectral
خارج طیفی
extra regular
خارج ازقاعده
derailed
از خط خارج شدن
quotient
خارج قسمت
expulse
خارج کردن
off season
خارج از فصل
extramarital
خارج ازدواجی
extramarital
خارج از زناشویی
inaccessible
خارج از دسترس
extramundane
خارج دنیایی
irrelevant
خارج از موضوع
extraterritorial
خارج الارضی
extravascular
خارج رگی
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
extra cosmical
خارج ازعالم
egress
خارج شدن
soto uke
دفاع از خارج
standaway
خارج از بدن
unship
خارج کردن
alfresco
خارج از منزل
extra-marital
خارج از زناشویی
endarch
متشکل در خارج
extraneous
خارج از قلمروچیزی
exterritorial
خارج الملکتی
emissive
خارج شونده
To fall out.
از صف خارج شدن
submultiple
خارج قسمت
fescennine
خارج ازاخلاق
extrauterine
خارج رحمی
out-
خارج بیرون
cross country
خارج از جاده
out-
خارج از حدود
away
دوراز خارج
outed
خارج بیرون
outed
خارج از حدود
discharge
خارج کردن
discharges
خارج کردن
to rule out
خارج کردن
extragalactic
خارج کهکشانی
out
خارج بیرون
tort
خارج از قرارداد
out
خارج از حدود
torts
خارج از قرارداد
out of doors
خارج ازمنزل
outdoors
خارج از منزل
outsides
به سمت خارج
outbye
خارج از دور از
out of proportion
خارج از اندازه
out of phase
خارج از فاز
out of line
خارج از خط جبهه
out of action
خارج ازنبرد
abroad
خارج از کشور
derailing
از خط خارج کردن
ejected
خارج کردن
anieoro
از داخل به خارج
off key
خارج از مایه
begone
خارج شو عزیمت کن
from out of town
از خارج
[از شهر]
from outside
از خارج
[از شهر]
blow out
به خارج دمیدن
outboard bearing
یاتاقان خارج
out of turn
خارج از نوبت
beside the question
خارج از موضوع
derailed
از خط خارج کردن
beside the mark
خارج ازموضوع
off center
خارج از مرکز
acentric
خارج از مرکز
exits
خارج شدن
exit
خارج شدن
outbound
خارج ازمحدوده
outbound
مربوط به خارج
neither here nor there
خارج ازموضوع
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
off duty
خارج از نگهبانی
out of door
خارج ازمنزل
not to the point
خارج از موضوع
nonsense
خارج از منطق
out of question
خارج از موضوع
eject
خارج کردن
abaxile
خارج از مرکز
ejecting
خارج کردن
ejects
خارج کردن
extraction
خارج کردن
ungracious
خارج از نزاکت
off duty
خارج از خدمت
void
خارج شدن
out of
در خارج بواسطه
derails
از خط خارج کردن
from the outside
از خارج
[از جایی]
derails
از خط خارج شدن
out-of-
در خارج بواسطه
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
extern
فاهری واقع در خارج
external operation
عملیات خارج از مملکت
expellant
خارج کننده دافع
extrajudicial
خارج ازصلاحیت قضایی
outrange
خارج ازتیررس بودن
outre
خارج از حدود معمولی
defecating
خارج کردن مدفوع
unavailable energy
نیروی خارج از دسترس
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
outside grasp
گرفتن میله از خارج
unplayable
توپ خارج ازدسترس
eccentricity
خارج از مرکز بودن
step out
از محلی خارج شدن
expectorate
ازشش خارج کردن
eccentricities
خارج از مرکز بودن
exoenzyme
انزیم خارج سلولی
She is romantically inclined. She i8s game.
از دو حال خارج نیست
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
unbeknownst
خارج از معلومات شخصی
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
obiter dictum
خارج از موضوع دعوی
unbeknown
خارج از معلومات شخصی
outwork
سفارش به خارج از شرکت
off centre load
بار خارج از مرکز
ablate
بریدن و خارج کردن
outwards
بطرف خارج بیرونی
extrajudicial confession
اقرار در خارج دادگاه
indents
سفارش رسیده از خارج
indenting
سفارش رسیده از خارج
exfiltration
خارج کردن از میدان
eversion
پیچش کف پا به طرف خارج
escalate
از مهار خارج شدن
escalated
از مهار خارج شدن
escalates
از مهار خارج شدن
escalating
از مهار خارج شدن
disseise
ازتصرف خارج کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com