Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
draft
از بشکه ریختن
drafted
از بشکه ریختن
drafts
از بشکه ریختن
Search result with all words
on tap
<adj.>
همیشه آماده
[برای ریختن از شیره بشکه]
Other Matches
tun
بقدر یک بشکه ادم یا چیز بشکه مانند
cade
بشکه
cotainer
بشکه
cask
بشکه
barpel
بشکه
barrels
بشکه
barrel
بشکه
casks
بشکه
butt
بشکه ته
butts
بشکه ته
butted
بشکه ته
barrel
در بشکه کردن
kg
مخفف بشکه
firkin
بشکه چوبی
gasoline barrel
بشکه بنزین
gasoline drum
بشکه بنزین
bilge
شکم بشکه
barrel sling
گره بشکه
bale sling strop
حلقه بشکه
barrels
در بشکه کردن
stave
دنده بشکه
faucets
شیر بشکه
trunks
بشکه صندوق
faucet
شیر بشکه
skip car
بشکه ی برگردان
rundlet
بشکه کوچک
trusser
بشکه ساز
runlet
بشکه کوچک
taphole
سوراخ بشکه
iron barrel
بشکه اهنی
tun
بشکه بزرگ
trunk
بشکه صندوق
bunged
چوب پنبه بشکه
bunging
چوب پنبه بشکه
puncheon
بشکه یاخمره باده
bungs
چوب پنبه بشکه
scuttlebutt
بشکه اب عرشه کشتی
bung
چوب پنبه بشکه
hopper car
بشکه ی قیفی شکل
barrels
لوله جنگ افزار بشکه
barrel
لوله جنگ افزار بشکه
vacuity
قسمتی از بشکه یا هر فرف دیگری که خالی باشد
ullage
قسمتی از حجم بشکه یا هرفرف دیگری که خالی باشد
kilderkin
چلیک یابشکه کوچکی معادل نصف یاربع بشکه معمولی
chock
[گوه یا تکه چوبی که چرخ یا بشکه را از غلتیدن باز می دارد.]
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
poured
ریختن
strewed
ریختن
pour
ریختن
strewn
ریختن
infused
ریختن
infuse
ریختن
strews
ریختن
mewing
پر ریختن
pouring
ریختن
infusing
ریختن
strew
ریختن
pours
ریختن
strewing
ریختن
infuses
ریختن
sand
شن ریختن
skink
ریختن
spilled or spilt
ریختن
to inject into the bowels
ریختن
to take a cast of
ریختن
to take to one's legs
ریختن
yeild
ریختن
to water
آب ریختن
lave
ریختن
lash vi
ریختن
interfusion
در هم ریختن
grout
ریختن
sands
شن ریختن
mixing
در هم ریختن
affose
ریختن
affuse
ریختن
affution
ریختن
besprinkle
ریختن
bestrew
ریختن
birl
ریختن
cast concrete
ریختن
disassemble
به هم ریختن
disembogue
ریختن
effuse
ریختن
interfuse
در هم ریختن
shed
ریختن
spill
ریختن
spilled
ریختن
spilling
ریختن
mew
پر ریختن
spills
ریختن
sheds
ریختن
shedding
ریختن
dump
ریختن
mewed
پر ریختن
weep
اشک ریختن
ecdysis
پوست ریختن
dish out
در فرف ریختن
blocks
قالب ریختن
die cast
ریختن حدیدهای
die cast
ریختن فشاری
desquamate
پوست ریختن
cast up hill
سربالا ریختن
cast concrete
بتن ریختن
effuse
بیرون ریختن از
blocked
قالب ریختن
encase in concrete
بتن ریختن
grout
دوغاب ریختن
weeps
اشک ریختن
illapse
فرو ریختن
inpour
بدرون ریختن
block
قالب ریختن
bleeds
خون ریختن
bleed
خون ریختن
fall in
فرو ریختن
bottom pour
از زیر ریختن
bottom cast
از زیر ریختن
baskets
درسبد ریختن
basket
درسبد ریختن
fob
بجیب ریختن
bottles
دربطری ریختن
bottle
دربطری ریختن
sands
ماسه ریختن شن
vents
بیرون ریختن
venting
بیرون ریختن
vented
بیرون ریختن
vent
بیرون ریختن
flushes
اب را بافشار ریختن
can
درقوطی ریختن
canning
درقوطی ریختن
bollix
بهم ریختن
dishes
در بشقاب ریختن
cave
فرو ریختن
caves
فرو ریختن
stoke
سوخت ریختن در
stoked
سوخت ریختن در
stokes
سوخت ریختن در
stoking
سوخت ریختن در
flush
اب را بافشار ریختن
cans
درقوطی ریختن
flushing
اب را بافشار ریختن
decants
ریختن شراب
come along
<idiom>
برنامه ریختن
To cast in a mould .
درقالب ریختن
void
بیرون ریختن
huddle
روی هم ریختن
huddled
روی هم ریختن
to pour out
بیرون ریختن
to forge out plans
نقشه ریختن
to make plans
نقشه ریختن
to forge out plans
برنامه ریختن
to make plans
برنامه ریختن
jet
بیرون ریختن
jets
بیرون ریختن
jetted
بیرون ریختن
jetting
بیرون ریختن
tun
دربشکه ریختن
huddles
روی هم ریختن
huddling
روی هم ریختن
to break out
بیرون ریختن
back up
معکوس ریختن
back-up
معکوس ریختن
practise or tice
طرح ریختن
oviposit
تخم ریختن
overfeed
زیادمصالح ریختن در
outpour
بیرون ریختن
dust
ریختن پاشیدن
dusted
ریختن پاشیدن
dusts
ریختن پاشیدن
to come down with a run
فرو ریختن
to make hay of
روی هم ریختن
to pour out tea
چایی ریختن
sack
درکیسه ریختن
topdress
سطحی ریختن
top pour
ریختن از بالا
top cast
ریختن از بالا
to tumble down
فرو ریختن
sacked
درکیسه ریختن
sacks
درکیسه ریختن
to spawn eggs
ریختن تخم
to shed tears
اشک ریختن
to rain tears
اشک ریختن
inurn
در خاکدان ریختن
moults
موی ریختن
infusion
ریختن پاشیدن
dish
در بشقاب ریختن
moult
موی ریختن
molts
موی ریختن
molting
موی ریختن
molted
موی ریختن
perspire
عرق ریختن
perspired
عرق ریختن
perspires
عرق ریختن
perspiring
عرق ریختن
rewrite
از نو طرح ریختن
rewrites
از نو طرح ریختن
rewriting
از نو طرح ریختن
rewrote
از نو طرح ریختن
emit
بیرون ریختن
infusions
ریختن پاشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com