Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 29 (4 milliseconds)
English
Persian
shed
ریختن
shed
انداختن افشاندن افکندن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
پوست انداختن
shed
پوست ریختن
shed
برگ ریزان کردن
shed
کپر
shed
الونک
shed
کارخانه سرپوشیده
shed
دهنه
[فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
Other Matches
shed stick
چوبنخ
transit shed
سایبانحملونقل
potting shed
آلونک
He shed his fair.
ترسش ریخت
counter shed
پودکشی
[عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
machinery shed
ماشینبذرافشان
weaving shed
[فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
to shed tears
اشک ریختن
to shed light on
روشن کردن
to shed light on
نور افشاندن بر
shed space
انبار چندراهه
air shed
جای هم هوا
lime shed
انبار اهک
shed space
فضای بسته چند تونله محوطه چند تونله
batten
[shed stick]
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
diesel engine shed
الونکموتوردیزل
To shed blood. Bloodshed.
خون ریختن ( کشتار )
He shed his fear . His fear was dispelled.
ترسش ریخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com