Dictiornary-Farsi | از روی اقتدار زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
powerfully	از روی اقتدار زیاد


Other Matches

sceptres	اقتدار
suzerrainty	اقتدار
scepters	اقتدار
sovereign	با اقتدار
sceptre	اقتدار
authority	اقتدار
sovereigns	با اقتدار
power	اقتدار و اختیار
under foot	درحیطه اقتدار
absolute authortity	اقتدار مطلق
kingdom	حوزه اقتدار
powers	اقتدار و اختیار
powered	اقتدار و اختیار
powering	اقتدار و اختیار
powerlessness	عدم اقتدار
sovereignty	اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
powered	اقتدار سلطه نیروی برق
powering	اقتدار سلطه نیروی برق
occupation authority	اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
power	اقتدار سلطه نیروی برق
powers	اقتدار سلطه نیروی برق
to delegate one's powers to somebody	اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
authentication	به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
umbrella	طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
ranksack	زیاد
rife	زیاد
mortally	زیاد
much	زیاد
to a large extent	زیاد
great	زیاد
greatest	زیاد
supererogatory	زیاد
late	زیاد
many	زیاد
extortionate	زیاد
heartbreak	غم زیاد
squeamishness	زیاد
great-	زیاد
overmuch	زیاد
squeamishly	زیاد
extortionary	زیاد
highly	زیاد
plethoric	زیاد
plaguily	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
large adv	زیاد
intense	زیاد
superabundant	زیاد
excessive	زیاد
heart break	غم زیاد
in quantities	زیاد
populous	زیاد
in excess	زیاد
immane	زیاد
mickle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
not a lettle	زیاد
copious	زیاد
widely	زیاد
vastly	زیاد
over and above	زیاد
egregiously	زیاد
outrageously	زیاد
no end of	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
muckle	زیاد
numerous	زیاد
effusively	زیاد
greatly	زیاد
glaring	زیاد
extensive	زیاد
wide	زیاد
swingeing	زیاد
wider	زیاد
widest	زیاد
overly	زیاد
very	زیاد
profoundly	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
highs	زیاد
intensely	زیاد
high	زیاد
intensively	زیاد
highest	زیاد
immoderate	زیاد
heavily	زیاد
thickest	زیاد
profusely	زیاد
tremendously	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
thick	زیاد
too much	زیاد
thicker	زیاد
exquisite taste	سلیقه زیاد
fervidness	گرمی زیاد
finicality	خودارایی زیاد
fervidity	گرمی زیاد
multiplies	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
multiplying	زیاد شدن
swarm	دسته زیاد
exuberantly	بفراوانی زیاد
swarmed	دسته زیاد
swarms	دسته زیاد
floridly	با ارایش زیاد
multiplied	زیاد شدن
overload	زیاد پر کردن
high altitude	از ارتفاع زیاد
high altitude	ارتفاع زیاد
heightens	زیاد کردن
high precison	دقت زیاد
high pressure	فشار زیاد
heightening	زیاد کردن
high spin	چرخش زیاد
overloaded	زیاد پر کردن
heavy poll	رایهای زیاد
lots	خیلی زیاد
frequent visiting	دیدنی زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
furor	خشم زیاد
oodles	خیلی زیاد
torrid	زیاد گرم
overloads	زیاد پر کردن
grnish	زیاد کردن
h.f.	بسامد زیاد
high vacuum	خلاء زیاد
excessive love	دوستی زیاد
desperation	نومیدی زیاد
boosters	زیاد کننده
hell bent	زیاد خمیده
hell-bent	زیاد خمیده
manifold	بسیار زیاد
superannuated	زیاد کهنه
far	زیاد خیلی
accretive	زیاد شونده
aggrandise	زیاد شدن
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
booster	زیاد کننده
queasy	زیاد دقیق
increases	زیاد کردن
extreme	خیلی زیاد
downpour	بارندگی زیاد
downpours	بارندگی زیاد
deprecation	افهاربیمیلی زیاد
extravagantly	با افراط زیاد
terrors	ترس زیاد
terror	ترس زیاد
increase	زیاد کردن
increased	زیاد کردن
alto relievo	برجستگی زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
quaffing	زیاد نوشیدن
desudation	عرق زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
desudation	خوی زیاد
diaphoresis	عرق زیاد
quaffed	زیاد نوشیدن
diuresis	ادرار زیاد
eclat	سروصدا زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
dense ignorance	نادانی زیاد
d. haste	شتاب زیاد
consumedly	بطور زیاد
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
quaffs	زیاد نوشیدن
at long intervals	بفواصل زیاد
augmenter	زیاد کننده
bad nip	تای زیاد
boisterously	باصدای زیاد
carnosity	گوشت زیاد
excessive eating	خوردن زیاد
quillet	دقت زیاد
superrabundant	زیاد فراوان
superrabundant	خیلی زیاد
swingeing damages	خسارات زیاد
tabes	لاغری زیاد
tabes	ضعف زیاد
to be left	زیاد امدن
to overleap oneself	زیاد دورافتادن
to run rup	زیاد کردن
to toll up	زیاد شدن
violent pain	درد زیاد
wheen	تعداد زیاد
superelevation	ارتفاع زیاد
subtility	دقت زیاد
struck with teror	زیاد ترسیده
raff	خیلی زیاد
rapturously	با شعف زیاد