English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English Persian
feigningly از روی بهانه یا تزویر
Other Matches
single minded بی تزویر
single-minded بی تزویر
simple hearted بی تزویر
guileless بی تزویر
wilily با تزویر
artifices تزویر
falsification تزویر
wiles تزویر
ingenuous بی تزویر
artifice تزویر
disingenuousness تزویر
hypocrisy تزویر
guile تزویر
double-dealing تزویر
wiliness تزویر
artless بی تزویر
candid بی تزویر
dissimulation تزویر
plain hearted بی تزویر
duplicity تزویر
unsophisticated بی تزویر جانزده
dissimulate تزویر کردن
dissimulated تزویر کردن
act hypocritical تزویر کردن
dissimulates تزویر کردن
dissimulating تزویر کردن
falsifies تزویر کردن
falsify تزویر کردن
falsifying تزویر کردن
guileless بی حیله و تزویر
guilelessly بدون تزویر
falsified تزویر کردن
impostrous تزویر امیز
ingenuously بدون تزویر
wile تزویر مکر
doubliy ازروی تزویر
disingenuously ازروی تزویر
adulteration جعل و تزویر استحاله
hypocritical توام با تدلیس و تزویر
fairly بدون تزویر منصفانه
guilefully از روی حیله و تزویر
guile دستان و تزویر تلبیس
guilefully از روی حیله و تزویر مزورانه
open faced دارای سیمای بازو بی تزویر
underhand حقه بازی تقلب و تزویر
plainspoken صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
put off بهانه
guize بهانه
essoin بهانه
subterfuge بهانه
subterfuges بهانه
cover shame بهانه
allegations بهانه
pleas بهانه
plea بهانه
excuse بهانه
fictions بهانه
fiction بهانه
excusing بهانه
excuses بهانه
excused بهانه
alibi بهانه
comeback بهانه
pretexts بهانه
pretext بهانه
comebacks بهانه
pegs بهانه
peg بهانه
allegation بهانه
alibis بهانه
under the pretence of illness به بهانه نا حوشی
To trump uo an excuse. بهانه براشیدن
to gain time به بهانه گذراندن
under the plea of بعنوان به بهانه
To make excuses . To quibble. بهانه کردن
to offer an excuse بهانه انگیختن
to pretend an excuse بهانه کردن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
under the mask of به بهانه در لفافه
under the d. of به بهانه درلفافه
nitpicking بهانه گیری
To find fault. بهانه گرفتن
finicky بهانه گیر
pretense بهانه ادعا
fetch بهانه طفره
evasion بهانه حیله
evasions بهانه حیله
pretexts بهانه اوردن
factitious بهانه کننده
pernickety بهانه گیر
pretext بهانه اوردن
alibis بهانه اوردن
alibi بهانه اوردن
feigner بهانه انگیز
masks لفافه بهانه
fetched بهانه طفره
fetches بهانه طفره
persnickety بهانه گیر
pretence بهانه ادعا
pretences بهانه ادعا
pretenses بهانه ادعا
mask لفافه بهانه
dissembled وانمودکردن بهانه کردن
dissemble وانمودکردن بهانه کردن
dissembles وانمودکردن بهانه کردن
dissembling وانمودکردن بهانه کردن
feignedly ازروی بهانه باتزویر
to a ignorance نادانی بهانه کردن
excuseless بهانه برمدار نبخشیدنی
he is ready at excuses برای بهانه انگیزی
purporst بهانه مفهوم شدن
inexcusable بدون بهانه نبخشیدنی
A fusspot. آدم بهانه گیر (ایرادی )
an implausible excuse بهانه یا عذر غیر موجه
to pretend an excuse عذر برانگیختن بهانه انگیختن
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb> ییله جو را بهانه بسیار است .
picked quarrel نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
essoin بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
undeceive مبرا از فریب و تزویر کردن از فریب اگاهانیدن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com