Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
disprison
از زندان دراوردن
Search result with all words
to bail out
با ضمانت از زندان دراوردن
Other Matches
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
jailing
زندان
jails
زندان
grates
زندان
prison
زندان
prisons
زندان
grated
زندان
grate
زندان
jailed
زندان
tollbooth
زندان
tolbooth
زندان
hothouse
زندان
gaoled
زندان
gaoling
زندان
gaols
زندان
jail
زندان
slammer
زندان
dungeon
زندان
house of correction
زندان
hoosegow
زندان
hothouses
زندان
quod
زندان
qoud
زندان
gaol
زندان
presidio
زندان
dungeons
زندان
imprisonment
زندان
bridewell
زندان
calaboose
زندان
pokey
زندان
can
زندان کردن
cells
زندان تکی
black holes
زندان تاریک
solitary confinement
زندان انفرادی
cells
زندان انفرادی
cans
زندان کردن
solitary confinement
زندان مجرد
cell
زندان انفرادی
penology
اداره زندان
house of d.
زندان موقتی
prison camp
زندان صحرایی
put in jail
به زندان انداختن
incarcerates
در زندان نهادن
incarcerated
در زندان نهادن
incarcerate
در زندان نهادن
cell
زندان تکی
canning
زندان کردن
prison camps
زندان صحرایی
from out the prison
از توی زندان
black hole
زندان تاریک
to break the prison
گریختن از زندان
prison
وابسته به زندان
prison
زندان کردن
incarcerating
در زندان نهادن
prisons
وابسته به زندان
prisons
زندان کردن
to serve time
در زندان بسربردن
confinement facility
تاسیسات زندان
close confinement
زندان انفرادی
sweatbox
زندان مجرد
bagnio
زندان شرقی
disciplinary barracks
زندان انضباطی
disciplinary barracks
زندان دژبان
prison breaker
زندان گریز
prison breaking
زندان گریزی
imprison
زندان کردن
lockups
زندان کردن
dunggeon
زندان زیرزمین
imprisons
زندان کردن
imprisoning
زندان کردن
serve time
در زندان به سر بردن
state prison
زندان ایالتی
state prison
زندان دولتی
disciplinary segregation
زندان انضباطی
lockup
زندان کردن
jailbreak
فرار از زندان
confinement
زندان بودن
ward
سلول زندان
wards
سلول زندان
to cage up
در زندان افکندن
warden
رئیس زندان
wardens
رئیس زندان
put in jail
در زندان افکندن
jailbreaks
فرار از زندان
life sentence
حکم زندان
maximum security prison
زندان فوق امنیتی
lay fast by the heels
در بند یا زندان نهادن
lay by the heels
در بند یا زندان نهادن
breach of prison
جرم فرار از زندان
bastille
زندان عمومی سابق در
marshall
مارشال رئیس زندان
clink
زندان
[اصطلاح روزمره]
oubliettes
سیاه چال ها
[در زندان]
jug
زندان
[اصطلاح روزمره]
coop
اغل گوسفند زندان
dungeons
سیاه چال ها
[در زندان]
governor
حاکم رئیس زندان
governors
حاکم رئیس زندان
To beak jail .
از زندان فرار کردن
He was sent to jail.
اورابه زندان انداختند
recommit
دوباره زندان کردن
dungeon
سیاه چال
[در زندان]
oubliette
سیاه چال
[در زندان]
extra good time
وقت معافیت از زندان
ward
حیاط محوطه زندان
wardress
نگهبان و محافظ زن در زندان
prison psychosis
روان پریشی زندان
extra good time
معافی مشروط از زندان
wards
حیاط محوطه زندان
prisoner of war cage
زندان زندانیان جنگی
diversion
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
to dungeon somebody
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
diversion law
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up
<idiom>
حکم به زندان انداختن کسی
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
jailŠetc
کسیکه زندان خانه اوشده است
prison bird
کسیکه زندان خانه او شده است
penitentiary
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiaries
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
turnkey
کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
oubiette
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
sickle
دراوردن
render
دراوردن
sickles
دراوردن
rendered
دراوردن
to tread out
دراوردن
take out
دراوردن
exsect
دراوردن
to fish up
دراوردن
gouging
دراوردن
take off
دراوردن
doffs
دراوردن
doffing
دراوردن
doffed
دراوردن
doff
دراوردن
to work out
دراوردن
gouges
دراوردن
redact
دراوردن
scauper
دراوردن
to fish out
دراوردن
gouged
دراوردن
renders
دراوردن
to take out
دراوردن
to hew up
دراوردن
to take off
دراوردن
gouge
دراوردن
gill
دراوردن
to push out
دراوردن
intromit
دراوردن
wash out
از پا دراوردن
keyway
شیار دراوردن
caulk
کام دراوردن
broaching
نوشابه دراوردن
rustles
صدا دراوردن از
rustled
صدا دراوردن از
enthrall
بغلامی دراوردن
gazump
دبه دراوردن
rustle
صدا دراوردن از
broaches
نوشابه دراوردن
gazumped
دبه دراوردن
disjoint
از مفصل دراوردن
gazumping
دبه دراوردن
gazumps
دبه دراوردن
draw in
در حلقه دراوردن
irradicate
از ریشه دراوردن
disabused
از اشتباه دراوردن
unravel
از گیر دراوردن
exenterate
احشاء را دراوردن
soberly
از مستی دراوردن
sober
از مستی دراوردن
erupts
دراوردن منفجرشدن
excision of clause
دراوردن یک حمله
disembowel
روده دراوردن از
disemboweled
روده دراوردن از
disemboweling
روده دراوردن از
disembowelled
روده دراوردن از
disembowelling
روده دراوردن از
disabuses
از اشتباه دراوردن
disabusing
از اشتباه دراوردن
foreclose a mortgage
حق از گرو دراوردن
rustling
صدا دراوردن از
disabuse
از اشتباه دراوردن
disillusionize
ازشیفتگی دراوردن
stirred
به جنبش دراوردن
disrobe
لباس دراوردن
activation
به فعالیت دراوردن
allegorize
بمثل دراوردن
encode
برمز دراوردن
redemption
از گرو دراوردن
encodes
برمز دراوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com