English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
obstructionist از پیشرفت کارمجلس را از
Other Matches
attainment پیشرفت
advancement پیشرفت
furtherance پیشرفت
accomplishment پیشرفت
growth پیشرفت
progressions پیشرفت
progressing پیشرفت
undeveloed بی پیشرفت
progression پیشرفت
growths پیشرفت
development پیشرفت
developments پیشرفت
underdeveloped کم پیشرفت
promotions پیشرفت
promotion پیشرفت
improvements پیشرفت
headway پیشرفت
achievement age سن پیشرفت
achievements پیشرفت
lift پیشرفت
lifted پیشرفت
lifting پیشرفت
lifts پیشرفت
head way پیشرفت
achievement پیشرفت
going پیشرفت
attainments پیشرفت
progress پیشرفت
advances پیشرفت
advancing پیشرفت
proceedings پیشرفت ها
advance پیشرفت
advance پیشرفت
progress پیشرفت
improvement پیشرفت
progression پیشرفت
advances پیشرفت ها
progresses پیشرفت
progressed پیشرفت
advance پیشرفت
improvement پیشرفت
advancing <adj.> پیشرفت
achievement quotient بهر پیشرفت
aq بهر پیشرفت
Luddite پیشرفت گریز
achievement curve منحنی پیشرفت
achievement motive انگیزه پیشرفت
achievement need نیاز پیشرفت
n achievement نیاز پیشرفت
velocity of advance تندی پیشرفت
accomplishment quotient بهر پیشرفت
scholastic achievement پیشرفت تحصیلی
academic achievement پیشرفت تحصیلی
furthers پیشرفت کردن
blooming پیشرفت کننده
progressed پیشرفت کردن
to make progress پیشرفت کردن
technological improvement پیشرفت فنی
furthering پیشرفت کردن
here goes <idiom> پیشرفت کردن
make a dent in <idiom> پیشرفت کردن
achievement test آزمون پیشرفت
come along پیشرفت کردن
Luddites پیشرفت گریز
technical progress پیشرفت فنی
the a of the army پیشرفت ارتش
to gain ground پیشرفت کردن
to unfold پیشرفت کردن
get ahead <idiom> پیشرفت کردن
to make headway پیشرفت کردن
reaction progress پیشرفت واکنش
degree of advancement درجه پیشرفت
developmental stage مرحله پیشرفت
economic progress پیشرفت اقتصادی
improvement curve منحنی پیشرفت
progress chaser نافر پیشرفت
progressivist پیشرفت گرای
to make way پیشرفت کردن
progress of negotiations پیشرفت مذاکرات
ongoing درحال پیشرفت
progresses پیشرفت کردن
capability استعداد پیشرفت
progresses پیشرفت کار
progressed پیشرفت کار
progressed پیشرفت پیشروی
progress پیشرفت کار
progresses پیشرفت پیشروی
progressing پیشرفت کردن
developments رشد پیشرفت
development رشد پیشرفت
beats پیشرفت زنش
beat پیشرفت زنش
accession دخول پیشرفت
progressing پیشرفت کار
progressing پیشرفت پیشروی
progress پیشرفت پیشروی
progress پیشرفت کردن
becalming از پیشرفت بازداشتن
becalms از پیشرفت بازداشتن
thrive پیشرفت کردن
thrived پیشرفت کردن
thrives پیشرفت کردن
thriving پیشرفت کردن
rises پیشرفت ترقی
rise پیشرفت ترقی
further پیشرفت کردن
furthered پیشرفت کردن
proceeding پیشرفت طرز
becalm از پیشرفت بازداشتن
becalmed از پیشرفت بازداشتن
advancing پیشرفت پیشروی
advance پیشرفت پیشروی
advances پیشرفت پیشروی
advances : پیشروی پیشرفت
to look back از پیشرفت خودداری کردن
progress payments پرداختهای پیشرفت کار
progress reporting گزارش پیشرفت کار
plain sailing پیشرفت بدون مانع
labor augmenting tednological progress پیشرفت تکنولوژی کارافزا
progress report گزارش پیشرفت کار
progressional دارای پیشرفت تدریجی
advancing پیشرفت طولی ناو
advances پیشرفت طولی ناو
advance پیشرفت طولی ناو
proceeding پیشرفت خلاصه مذاکرات
interim report گزارش پیشرفت کار
achievement battery مجموعه آزمون پیشرفت
california achievement tests آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
combat development پیشرفت اموزش رزمی
spit پیشرفت خشکی در دریا
processes پیشرفت تدریجی ومداوم
process پیشرفت تدریجی ومداوم
promotions ترفیع رتبه پیشرفت
promotion ترفیع رتبه پیشرفت
spits پیشرفت خشکی در دریا
f. morement جنبش برای پیشرفت
advancement degree of reaction درجه پیشرفت واکنش
improves بهبودی یافتن پیشرفت کردن
underdeveloped areas مناطق عقب مانده و کم پیشرفت
contract record سوابق نحوه پیشرفت قرارداد
prospered کامیاب شدن پیشرفت کردن
upgrading پیشرفت دادن تقویت کردن
lad der وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود
booms پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
improving بهبودی یافتن پیشرفت کردن
prosper کامیاب شدن پیشرفت کردن
break through رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
baffle صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
improve بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improved بهبودی یافتن پیشرفت کردن
country party حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
to make p in one's studies در تحصیلات خود پیشرفت کردن
baffles صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffling صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffled صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
boomed پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
upgrade پیشرفت دادن تقویت کردن
boom پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
booming پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
fogyish مانع پیشرفت قدیمی مسلک
stanford achivement test ازمون پیشرفت تحصیلی استانفورد
upgraded پیشرفت دادن تقویت کردن
upgrades پیشرفت دادن تقویت کردن
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
mean higher high water ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
lower high water پایین ترین پیشرفت اب دریا
progress payments پرداخت براساس پیشرفت کار
prospering کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospers کامیاب شدن پیشرفت کردن
self development پیشرفت نفس خود پیش برد
nephrotomy چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress . ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
imperial institute بنگاه امپراطوری است در لندن برای پیشرفت بازرگانی
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
c استفاده از کامپیوتر برای آموزش به دانش آموزان و برآورد پیشرفت آنها
EEMS در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
vga پیشرفت سیستم نمایش گرافیکی VGA استاندارد که امکان renolation تا x پیکسل با میلیون ها رنگ میدهد
super- پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
DVD پیشرفت تازه در ذخیره سازی دادههای با حجمم گیگا بایت روی دیسک از نوع ROM-CD
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
conservation [darn] مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
flourished نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourishes نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourish نشو ونما کردن پیشرفت کردن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
cpu پیشرفت کامپیوتر که محدود به تعدادی دستورالعمل است که CPU میتواند اجرا کند حافظه و وسایل ورودی / خروجی می توانند داده را سریع تر از تولید CPU ارسال کنند
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
EDO memory فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com